سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هر که دوستی ندارد، اندوخته ای ندارد . [امام علی علیه السلام]
وبلاگ تخصصی فیزیک
پیوندها
وبلاگ شخصی محمدعلی مقامی
* مطالب علمی *
ایساتیس
آقاشیر
.: شهر عشق :.
جملات زیبا
تعقل و تفکر
دکتر رحمت سخنی
بیگانه ، دختری در میان مردمان
تا ریشه هست، جوانه باید زد...
اس ام اس عاشقانه
خاطرات خاشعات
اس ام اس سرکاری اس ام اس خنده دار و اس ام اس طنز
وسوسه عقل
پرهیزکار عاشق است !
فروش و تعمیر موبایل در استان یزد
آموزش
وبلاگ تخصصی کامپیوتر
هک و ترفند
فروش و تعمیر موبایل در استان یزد
انجمن فیزیک پژوهش سرای بشرویه
عاشقان خدا فراری و گریزان به سوی عشق و حق®
وبلاگ عشق و محبت ( اقا افشین)
باید زیست
دست نوشته های دو میوه خوشمزه
در دل نهفته ها
روزگاران(حتما یه سری بهش بزن ضرر نمی کنی)
فقط برای ادد لیستم...سند تو ال
تجربه های مدیریت
سولات تخصصی امتحان دکترا دانشگاه آزاد
سولات تخصصی امتحان دکترا دانشگاه آزاد
ارزانترین و بزرگترین مرکز سوالات آزمون دکترا
عکس و اس ام اس عشقولانه
دانلود نرم افزار های روز دنیا
شاهرخ
مکانیک هوافضا اخترفیزیک
مکانیک ، هوافضا ،اخترفیزیک
وبلاگ تخصصی فیزیک و اختر فیزیک
وبلاگ تخصصی فیزیک جامدات
همه با هم برای از بین نرفتن فرهنگ ایرانی
انتخاب
فیزیک و واقعیت
ترجمه متون کوتاه انگلیسی
دنیای بیکران فیزیک
آهنگ وبلاگ

اولین مرحله توسعه فکر انسانی همان است که اگوست کنت (1857_1798) آن را مرحله ربانی (fetishism) یا بعبارتی تئولوژیک (theological) می نامد. هرچند که اکنون آن را آنی میسم (جاندار انگاری, Animism) می نامند. کنت میگوید این مرحله بعداً تبدیل به مرحله فلسفی (Metaphysics) می شود و خدایان مرحله آنی میسم از صورت شخص خارج شده به مفاهیم عقلی اجمالی و مبهم قوه (Force) یا ماهیت (Essence) یا فعالیت (Activity) تبدیل می گردد. بعقیده کنت پس از این مرحله دوم یا مرحله فلسفی مرحله سوم که مرحله پوزیتیو یا تحققی است پیش می آید. کنت معتقد بود که هر علمی باید به نوبه خود از این سه مرحله بگذرد... اگوست کنت مدعی است که هر علمی که در سلسله مراتب مقدم بر علوم دیگر است مستقل از علوم مؤخر است و باید زودتر از علوم مؤخر از خود به مرحله پوزیتیو یا تحققی برسد. بنابراین از دیدگاه او ریاضیات باید از همان ابتدا در مرحله تحققی یا پوزیتیو باشد. درباره فیزیک ادعای کنت این است که فیزیک فقط بستگی به ریاضیات دارد و باید اولین علم تجربی باشد که به مرحله پوزیتیو می رسد.[1] می توان گفت پوزیتیویسم در حقیقت با آثار اگوست کنت (August comte) پایه گذاری شده است. بعد از کنت , ماخ مکتب پوزیتیویسم را در میان فیزیکدانان رونق داد. از دید ماخ هدف علم پیدا کردن باصرفه ترین راه تنظیم حقایق تجربی است و آنچه که به طریق تجربی قابل حصول نباشد باید از نظریات فیزیکی حذف شود. ساخته های خالص ذهن جایی در علم ندارند زیرا احکام صادره درباره آنها علی الاصول قابل آزمایش نیستند. [2]یک نظریه از دیدگاه پوزیتیویسم باید به طور دقیق فرمولبندی شود که نتایج تجربی آن بدون ابهام باشد. بدین ترتیب طبق نظر پوزیتیویست ها علم ما عصاره داده های تجربی است. و ما باید از آنچه که مبتنی بر تجربه نیست و یا ابهام دارد بپرهیزیم. این مقتضیات باعث ضدیت پوزیتیویستها با متافیزیک شده است زیرا در آن از مفاهیم عام و چیزهایی مثل واقعیت که دقیقاً قابل تعریف نیست استفاده می شود. پوزیتیویستها ایده واقعیت را کنار می گذارند زیرا آن را قابل تعریف نمی دانند. بدین جهت آنها به این اکتفا می کنند که نظریه ها باید قابل تأیید تجربی باشند بدون آنکه لزوماً واقعیتی را توصیف کنند. البته این بدان معنی نیست که آنها لزوماً وجود واقعیت مستقل را نفی کنند بلکه به آن توجهی ندارند و برای آن حداکثر اهمیت ثانوی قائل هستند.[3] متافیزیک بعبارتی یک سلسله بحثهای برهانی است که نتیجه آنها اثبات وجود اشیاء و تشخیص علل و اسباب وجود آنها و چگونگی و مرتبه وجود آنهاست. دانشی است که از مطلق وجود و احکام و عوارض آن گفتگو می کند. [4] در اندیشه های رئالیستی واقعیت خارجی مستقل از ذهن بشر وجود دارد. پوزیتیویسم در عین اینکه وجود این واقعیت خارجی را انکار نمی کند اصالتی نیز برای آن قائل نیست. از دیدگاه پوزیتیویستی جستجوی واقعیاتی در پس پدیده ها یک کاوش علمی محسوب نمی شود. "طبق مکتب تجربه گرایی (Empiricism) منشاء دانش ما درباره جهان فیزیکی تجارب حسی است. و علم صرفاً محصول حواس است. و اموری غیر محسوس از جمله مسائل متافیزیکی که اموری عقلی هستند فاقد اعتبارند. این مکتب با تأکید روی تجربه در مقابل تفکر و از طریق غیر قابل تحقیق شمردن مسائل متافیزیکی مهمترین ضربه را در قرون جدید بر متافیزیک وارد آورد. در قرن بیستم تجربه گرایی بصورت تزی درباره معنا درآمد و مدعی این شد که که یک مفهوم یا قضیه وقتی معنا دارد که قواعدی متضمن تجربه حسی برای آن ارائه شود. مکاتب پوزیتیویسم (positivism) , عملیات گرایی (operationalism) و پراگماتیسم (pragmatism) و امثال آنها در واقع تجلیات و تعابیر مختلفی از مکتب تجربه گرایی به شمار می روند. همگی این مکاتب در اصالت دادن به تجربه و بی حاصل و بی معنا شمردن متافیزیک اتفاق نظر دارند و غالب آنها کار فلسفه را صرفاً تحلیل زبان و منطق علم می دانند. پوزیتیویستهای منطقی قضایا را به قضایای با معنا و بی معنا تقسیم می کنند و قضایای بامعنا را به نوبه خود به دو گروه تحلیلی و ترکیبی طبقه بندی می کنند. قضایای منطقی و ریاضی از نوع قضایای تحلیلی هستند و قضایای علوم فیزیکی از نوع قضایای ترکیبی. درستی قضایای ترکیبی را تنها از طریق تجربه می توان دریافت. جملات متافیزیکی بعنوان جملاتی که نه تحلیلی هستند و نه ترکیبی کاملاً بی معنا هستند... تجلی مکتب تجربه گرایی در قرن بیستم تنها بصورت پوزیتیویسم منطقی نبود.اما در واقع همه اشکال دیگر آن را می توان به اعتباری شقوق مختلف تجربه گرایی به حساب آورد. از دیدگاه پوزیتیویسم منطقی چون دانش ما صرفاً از تجربه حاصل می شود و تجربه چیزی بیش از داده های حسی نیست پس تمامی احکام ما درباره جهان احکامی در باره پدیده هاست و چیزی ورای پدیده ها وجود ندارد. (مفهوم پدیده انگاری_phenomenalism) . اشیایی که مستقیماً در دسترس تجربه نیستند صرفاً پل های ریاضی بین مشاهدات هستند. یعنی ابزارهایی برای کار پژوهشگرند نه اینکه نمایشگر موجودات واقعی باشند. پرسش از رویدادهایی که در فواصل بین مشاهدات رخ می دهند بی معناست. ما باید الگوها را کنار بگذاریم و به معادلاتی که مشاهدات را به هم ربط می دهد اکتفا کنیم. یک نظریه توصیف واقعیت نیست. بلکه فقط یک وسیله محاسباتی است که از روی آن میتوان پدیده های قابل مشاهده را لااقل به طریق آماری پیش بینی کرد. (مفهوم ابزارانگاری_ Instrumentalism). از دیدگاه ابزارانگاران هر نظریه فیزیکی وسیله ای است برای تنظیم داده های حسی وپیش بینی آینده بر اساس داده های گذشته."[5] غالب خرده هایی که بر تجربه گرایی گرفته می شود بر این استوار است که در مشرب تجربه گرایی مشاهده منشاء هر دانش فیزیکی است و ما نمیتوانیم ادراکاتی داشته باشیم مگر اینکه از طریق حواسمان وارد ذهن شده باشد. در حالیکه منتقدان تجربه گرایی بیان می دارند که :

"الف) ما ادراکاتی داریم که مستقیماً از تجربه اخذ نشده اند. مثلاً مفهوم عدم چیزی نیست که از طریق ادراک حسی برای ما حاصل شده باشد بلکه ما از طریق یک تحلیل ذهنی به آن پی برده ایم.
ب) معیار قرار دادن تجربه خود یک امر تجربی نیست بلکه یک اصل متافیزیکی است.
ج) حتی در موارد معمولی دانش ما از مشاهده فراتر می رود. فیزیک مفاهیم زیادی را مطرح می کند که قابل مشاهده نیستند. مثلاً در مکانیک اجسام جامد پیوسته از تنش صحبت می شود که قابل مشاهده نیست.


د) تعداد آزمایشهایی که یک دانشمند می تواند انجام دهد همواره محدود است در حالیکه قانونی که ادعا می کند, جهانشمول است. پس بیان قانون همواره از تجربه فراتر می رود. به نظر می رسد که علم روشی برای پیدا کردن روابط علیّ دارد بدون آنکه به هیچ اصل متافیزیکی متوسل شود. اما این یک فریب است زیرا هیچ مشاهده یا تجربه هر قدر هم که گسترده باشد نمی تواند بیش از تعداد محدودی تکرار را در بر داشته باشد و بیان قانونی به صورت " B بستگی به A دارد" همواره از تجربه فراتر می رود. از طرف دیگر هیچ علمی که شایسته نام علم باشد نمی تواند از قوانین عام بپرهیزد و در واقع هدف علم کشف چنین قوانین است. پوزیتیویستهای منطقی باید چنین قوانینی را طرد کنند. زیرا فقط در موارد محدودی تأیید می شوند. بدین ترتیب برای فیزیک چیزی جز دستورالعملهای محدود و موضعی باقی نمی ماند.[6] یکی از مهمترین اندیشه های پوزیتیویستی بعبارتی اصل سنجش پذیری verification principle)) بود که توسط پوزیتیویستهای منطقی ارائه شد. طبق این اصل یک قضیه در صورتی معنادار است که بتواند توسط مشاهدات خارجی مورد بررسی و تأیید قرار بگیرد. پس قضایای متافیزیک که قابل تأیید تجربی نیستند فاقد معنا خواهند بود. اصل تحقیق پذیری ابتدا توسط شلیک (Shelick) بیان شد. بعقیده وی معنای یک قضیه روش تحقیق آن است. از دیگر اندیشه های مهم پوزیتیویستها تأکید آنها بر وضوح و دقت مفاهیم و احکام است. بعقیده آنها هر نظریه باید طوری تدوین شود که نتایج آن بدون ابهام باشد. مسائل متافیزیکی شامل مفاهیمی هستند که دقیقاً قابل تعریف نمیباشند و لذا نباید به آنها اعتنا کرد... امروز روشن شده است که پایبندی به پوزیتیویسم و از جمله اصل تحقیق پذیری خلاقیت دانشمندان را از بین می برد و اگر قرار بود دانشمندان این اصل پوزیتیویسم یا تأکید آن بر وضوح کامل را مراعات کنند بسیاری از اکتشافات علمی این قرن به وقوع نپیوسته بود.[7] هوسرل E.Husserl)) منطق ریاضی و فلسفه را از دیدگاه فنومنولوژی یا نمودشناسی (phenomenology) , دانش های آیدتیک (eidetic) می نامد و از علوم تجربی که با واقعیت های تجربی سر و کار دارند متمایز می کند. از این دیدگاه گزاره های دانشهای آیدتیک یعنی دانش های معنوی که با معنا سرو کار دارند , کلیّ لازم و آزاد از تجربه اند و خود زمینه ای هستند برای علوم تجربی. هوسرل در انتقاد از پوزیتیویسم می گوید پوزیتیویستها دیدن بطور کلی را از دیدن حسی و تجربی تمییز نمی دهند.[8] شقوق مختلف تجربه گرایی به این امر اذعان دارند که نظریه ها نسخه ها مفیدی برای ربط دادن پدیده ها به یکدیگر و پیش بینی آنها هستند و تفحصات متافیزیکی بی معنا و بی حاصل اند. آیا خود اصل تحقیق پذیری قابل تحقیق تجربی است؟ به دلیل ایراداتی که بر اصل تحقیق پذیری وارد شد کارناپ (R.carnap)  معیار معنادار بودن را دقیق تر کرد و گفت یک قضیه در صورتی بامعناست که نوعی شاهد تجربی له یا علیه آن بکار رود. و پوپر قضایای غیر علمی را نیز بامعنا دانست و معیار ابطال پذیری (Refutability) را جایگزین معیار تحقیق پذیری کرد.[9]  همه با ایده های اساسی پوپر آشنایی دارند.  او بیش از هر چیز می خواهد معیاری برای متمای ساختن نظریه های علمی از نظریه های غیر علمی بدست دهد و گمان می کند آن را در مفهوم ابطال پذیری (Falsifiability) یافته است. هرنظریه برای اینکه علمی باشد باید پیش بینی هایی بکند که ممکن باشد علی الاصول در جهان واقعی نادرست باشند. اگر نظریه ای ابطال پذیر و بنابراین علمی باشد میتوان آن را در معرض کوششهای معطوف به ابطال(Falsification) قرار داد. یعنی می توان پیش بینی های تجربی این نظریه را با مشاهدات یا آزمایش ها مقایسه کرد و اگر مشاهدات یا آزمایش ها با آن نظریه تناقض داشته باشند نتیجه می گیریم که نظریه مورد نظر غلط است و باید آن را رد کرد. به عقیده پوپر این تأکید بر ابطال در مقابل اثبات (verification) نوعی عدن تقارن حیاتی را برجسته می کند. هرگز نمیتوان ثابت کرد که نظریه ای درست است زیرا هر نظریه ای معمولاً تعداد نامتناهی ای پیش بینی تجربی میکند که فقط زیر مجموعه متناهی از آنها را می توان آزمود. ولی با این وجود میتوان ثابت کرد که یک نظریه غلط است. زیرا برای این کار یک مشاهده معتبر متناقض با نظریه کفایت می کند. (البته با نادیده گرفتن تمایز میان مشاهدات , یعنی مفهوم حلقه وینی گزاره های مشاهداتی که پوپر از آن انتقاد می کند و مفهوم پوپری گزاره های اساسی و حذف قید و شرط پوپر مبنی بر اینکه فقط نتایج قابل تجدید (reproducible) ممکن است به ابطال بیانجامد) ... پوپر چنین می نویسد: (آیا عقلاً حق داریم بر پایه موارد مکرری که تجربه کرده ایم درباره مواردی که تجربه نکرده ایم استدلال کنیم؟ پاسخ سرسختانه هیوم این است: خیر, چنین حقی نداریم... بعقیده من پاسخ هیوم به این سؤال درست است...) بدیهی است که هر استقرایی عبارتست از استنتاج امر مشاهده نشده از امر مشاهده شده و در صورت کاربرد صرف منطق قیاسی جنین استنتاجی ممکن نیست موجه باشد. بعقیده پوپر روش ابطال مستلزم گشتارهای (Transformations)همانگویانه منطق قیاسی است که اعتبارش مورد تردید نیست. [10] کنار گذاشتن متافیزیک از سوی پوزیتیویستهای منطقی یک امر ظاهری بوده و در واقع فیزیکدانان ضد متافیزیک یا غیر متمایل به آن, خود متأثر از متافیزیک بوده اند و در واقع نگرش ضد فلسفی آنان خود مبتنی بر نوعی نگرش فلسفی بوده است.[11] بعضی از اصول متافیزیکی به هنگام کاوش برای یافتن یک فرمالیزم فیزیک_ریاضی به عنوان اصول راهنما عمل می کنند. زیبایی ریاضیات اصلی است که اینشتین و دیراک بعنوان شرط اساسی برای نظریه های فیزیکی پذیرفته بودند و بیان می داشتند که آنچه از نظر ریاضی زیباست باید صحیح باشد و اگر آزمایشها جواب دیگری دادند باید صبر کرد و دید. شاید در آزمایشها اشتباهی رخ داده باشد. [12] باید گفت مفهوم زیبایی شناختی aesthetic)) بعنوان یک مفهوم متافیزیکی که درباره تقارن , سادگی و زیبایی معادلات ریاضی طرح می گردد به هیچ اعتباری نباید گواهی بر اصالت خرد ریاضی شمرده شود. معادلات ریاضی از آن رو یک به یک مؤید یکدیگرند که ساخته ذهن ما هستند. ما با مشاهده پدیده ها الفاظ جبری را طی یک فرایند ذهنی  (Mental process)در قالب قضایای ریاضی ابداع کرده ایم . آنجا که به معادلات ساده و متقارن و زیبای ریاضی برمی خوریم هرگز نباید از این بابت متعجب شویم و این امر را به لحاظ معرفت شناختی برهانی بر اصالت ریاضیات برشمریم. این امر درست مانند آنست که از ما بخواهند وصفی راجع به یک گیاه بگوییم و ما از اینکه جمله " این گیاه, سبز است." به لحاظ ساختار دستوری, صحیح است متعجب شویم و دچار شگفتی شویم که چرا بعنوان مثال نگفته ایم:
" است گیاه سبز این". از سوی دیگر می دانیم که مطابق یا قضیه ناتمامیت گودل (Goudel"s incompleteness theorem) جهان بطور کامل قابل بروز در نظریه های فیزیکی نیست,  این قضیه حاکی از آن است که یک کل ریاضی بیش از جمع اجزای آن است. این قضیه می گوید که اگر ما یک سیستم منطقی یا ریاضی داشته باشیم که شامل تعدادی آکسیوم (Axiom) و قواعدی برای استنتاج گزاره ها از آکسیومها باشد. در این صورت همواره گزاره هایی وجود دارند که قابل بیان بر حسب علائم سیستم هستند اما با استفاده از قواعد سیستم نمی توان درستی یا نادرستی آنها را نشان داد. بعبارت دیگر هیچ سیستم آکسیوماتیک کامل نیست. فرض کنید که یک سیستم منطقی یا ریاضی داشته باشیم که از یک رشته آکسیومها و قواعدی برای استنتاج گزاره ها از آکسیومها تشکیل شده باشد. اگر فرمولی به نام A بنویسیم یکی از چهار امکان زیر متصوراست:

1) می توان ثابت کرد که A در سیستم صادق است.
2)  می توان ثابت کرد که A در سیستم صادق نیست.
3) هم می توان ثابت کرد که A در سیستم صادق است وهم می توان ثابت کرد که A در سیستم صادق نیست.
4) نمی توان ثابت کرد که A در سیستم صادق است یا کاذب.

 


کلمات کلیدی: فلسفه و متافیزیک


نوشته شده توسط مهدی 86/12/16:: 11:37 صبح     |     () نظر

در جوامع امروزی، حکومت و صاحبان قدرت نمی توانند بطور مستقیم به حقوق افراد تجاوز کنند، اما شرایطی وجود دارد که حقوق قشر عظیمی از شهروندان پایمال می شود یا خود افراد از روی اجبار حقوق خود را نادیده گرفته و یا به دیگران واگذار می کنند. به عنوان مثال به وجود فحشا باید توجه کرد. در برخی از جوامع، رابطه ی جنسی بین زن و مرد، در صورت رضایت هر دو طرف مجاز و قانونی است. اما در برخی جوامع دیگر، رابطه ی جنسی خارج از ازدواج یا ثبت قانونی جرم محسوب شده و با مجازات همراه است. اما در هر دو نوع جوامع مذکور، رابطه جنسی یک شرط لازم دارد و آن رضایت طرفین است. در برخی از جوامع رعایت شرط رضایت را کافی می دانند (آزادی جنسی) و در برخی از جوامع آن را لازم می دانند، اما کافی نمی دانند.

حال خانمی را در نظر بگیرید که قبل از ازدواج، بلندای غرورش، آسمان را می سائید و نازش، دل جوانان رعنا را می آزرد. در یک ازدواج ناموفق، از شوهر جدا شد یا شوهر فوت کرد.(دلیل جدایی یا مرگ شوهر در اینجا مطرح نیست). اتاقی استیجاری تهیه کرد و با فرزندانش زندگی می کرد. با مشقت کاری پیدا کرد و با درآمد اندکش به سختی گذران می کرد. برنامه ریزیهای سیاسی و اقتصادی چنان هزینه ی زندگی به ویژه هزینه ی مسکن را بالا برد که وی در اسارت مشکلات اقتصادی و روابط پیچیده ی اجتماعی در دام نکبت بار فحشا سقوط کرد تا ابتدایی ترین حوائج خود و فرزندانش را تأمین کند.

این خانم برای جذب مشتری در خیابانها پرسه می زند، ترس از پلیس و نگرانی دیده شدن آشنایان را دارد. با وجود این برای کسب مقداری پول به هم آغوشی با هرکسی تن می دهد. همخوابگی وی با مشتری با رضایت است و اگر از این خانم سئوال شود خواهد گفت که خودم راضی بودم. اما این چگونه رضایتی است که هیچ لذتی برایش ندارد و در عین حال با ترس و اضطراب و احتمالاً ناسزا و کتک همراه است؟ در اینجا قانون حرفی برای گفتن ندارد، اما برتراند راسل در کتاب جهان بینی علمی گفته ی بسیار عمیقی دارد. راسل به نقل مفهوم چنین می گوید:"برای برقراری یک رابطه ی نامشروع جنسی، زن و مرد را به محاکمه می کشند، اما اگر مدیران سیاسی و اقتصادی جامعه با برنامه ریزی های نادرست موجب سقوط هزاران زن در دامان فحشا شوند، هیچ محاکمه و مجازاتی در کار نیست".

در بهترین حالت فرض کنیم همه ی شهروندان در مقابل قانون یکسان هستند و قاضی با دانش کافی از استقلال رأی برخوردار است. وقتی که زنی برای رفع ابتدایی ترین نیازهایش به تن فروشی راضی می شود، یا جوانی برومند کلیه اش، یکی از اعضای پیکرش را می فروشد یا جوانی بر اثر بیکاری و نداری حاضر به سرقت و پخش مواد مخدر می شود و به هر کاری تن می دهد تا ابتدایی ترین حوائجش بر طرف شود، وجدان فروشی و شهادت دروغ برای کسب مقدار کمی پول، دور از انتظار نیست تا مجرمی آزاد و بیگناهی مجازات شود. حال با تضمین اینکه مجازاتی در کار نخواهد بود، کم نیستند کسانی که حاضر شوند در مقابل دریافت وجهی ماچیز دست به آدم کشی بزنند، به ویژه اگر مورد تشویق هم قرار بگیرند. 

زمانی می توان از تساوی حقوق در مقابل قانون سخن گفت و تحقق آن را امکان پذیر دانست که یک مرز اقتصادی تعیین و برای همه ی شهروندان تأمین گردد. این مرز اقتصادی در پائین ترین حد ممکن، مسکن و هزینه تأمین نیازهای اولیه به عنوان حق تمدن است. این مقدار، حقی است که همه ی افراد، از یک جامعه ی متمدن دارند و هر کس بیش از آن را خواست، باید تلاش کند. در مورد تأمین مسکن می توان چنین استدلال کرد که مالکیت زمین یک پدیده ی اجتماعی است و حق مالکیت حداقل زمین را برای سکونت به هیج بهانه ای نمی توان از کسی سلب کرد. هزینه ی ساخت این مسکن نیز بایستی از طرف جامعه در مقابل بهره برداری که از منابع طبیعی و معادن می کند، تأمین شود و دولت نیز به عنوان مسئول احقاق حقوق اعضای جامعه، موظف به ایفاد آن است. پرداخت حق تمدن (یا حداقل وجه ممکن برای تأمین هزینه ی زندگی) نیز به دو دلیل عمده باید پرداخت گردد؛ اول اینکه تمدن موجود ساخته و پرداخته حکومتها یا ثروتمندان جامعه نیست، بلکه حاصل تلاش و جانفشانی گذشتگان است و بدون وجود جامعه، ثروتمندان برای تأمین قوت لایموت خود نیز ناتوانند و دولتی هم وجود نخواهد داشت. دوم اینکه، حق تمدن هزینه ی پیشگیری برای اجتناب از انواع بیماریها و ناهنجاری های اجتماعی و حفظ سلامت جامعه، کاهش پرونده های ارائه شده به دادگستری، کاهش آمار زندانیان، جلوگیری از فحشا، ناتوانی باندهای تبهکاری و در نهایت مبارزه علمی و عملی با تروریزم است.

 بخش شش - زیبایی شناسی قدرت

می گویند زیبایی پدیده ای نسبی است و از دید افراد مختلف یکسان نیست. از دید برخی ساکنین مناطق سرد سیر، کویر همانقدر زیباست که یک گلستان برای کویر نشینان. بهمین دلیل در سالهای اخیر کویرنوردی در صنعت توریسم مورد توجه قرار گرفته است. اگر از این زاویه بخواهیم زیبایی را تجسم کنیم، چهره ی گریان زنی که با جنازه ی فرزندش که بر اثر گلوله ی سارقی مسلح کشته شده، همانقدر زیباست که چهره ی مادری که در جشن ازدواج فرزندش اشک شوق می ریزد. زیبایی کویر را باید از کویرنوردی پرسید که راه گم کرده و از تشنگی رو به فوت است.

قدرت را نیز بهر شکلی که اعمال شود می توان زیبا دید. از یک زاویه، تصویر بیمارستانی که بر اثر انفجار بمب در جنگ طعمه ی حریق شده، زیباست، اما صحنه ی نجات کودکی مجروح از زیر آوار خانه ای زلزله زده زشت است. نباید فراموش کرد که زشت و زیبا نیز پایگاه حقوقی دارد. شاید بتوان هر چیزی را زیبا یا زشت دید، اما نمی توان هر چه را که زیبا یا زشت دید، بیان کرد. پسری حق دارد دختری را زشت ببیند، اما اگر او را زشت بخواند، از نظر حقوقی مرتکب خلاف شده و در صورت پیگیری دختر، به دادگاهش می برند. شاید کسی تصویر بیمارستان یاد شده را زیبا ببیند، اما کدام قانون یا انسان شرافتمندی به وی اجازه می دهد آن را زیبا بخواند؟ 

می گویند اگر کسی یک نفر را کشت، کار زشتی انجام داده، قاتل است و باید مجازات شود، اما اگر کسی میلیونها نفر بکشد، کاری عظیم و زیبا انجام داده، قهرمان است و تقدیر می شود. اگر عده ای راه بر کاروانی ببندند، کتکشان بزنند و اموالشان را چپاول کنند، راهزن هستند و باید مجازات شوند. اما اگر ارتش کشوری، کشور دیگری را اشغال کند، ده ها هزار نفر را بکشد و صدها هزار نفر را مجروح کند، فقر و فحشا، گرسنگی و بیماری گسترده بوجود آورد، فاتح است و افتخار آفرین. و این چهره کریه زیبایی شناختی سنتی از قدرت است.

در نگاه ساده و سطحی، فتح کشورها و کشتار بی رویه مردم مغلوب و چپاول اموال تحت عنوان غنیمت جنگی، حق محسوب می شود و افتخار آفرین است. چون قدرت برتری وجود ندارد تا مهاجمان را مجازات کند. ولی چون قدرت برتری برای مجازات راهزنان هست، راهزنی جرم است و راهزنان منفورند. اما نگرشی عمیق به روند تاریخ نشان می دهد که تهاجم و کشور گشایی و کشتار مردم و چپاول اموال نیز جرم است و مجرمان مجازات خواهند شد. این گونه است که: "پدران می کشتند، فرزندان قدرت نمایی می کردند و نوادگان قتل عام می شدند". اما امروزه با پیشرفت علمی و رشد فناروی و بالا رفتن سرعت انتقال اطلاعات و مهمتر از همه بالارفتن سطح فرهنگی مردم رابطه ی بالا نیز تغییر کرده و به صورت:" دیروز کشتند، امروز فراری اند و فردا مجازات خواهند شد"، در آمده است. گواه این ادعا، رویدادهای سیاسی و نظامی و سرنوشت حاکمان در قرن بیستم است. 

آنچه در بالا اشاره شد، ترسیم زشتی های قدرت بود. در حالیکه انسان امروزی از نظر سطح دانش و فناوری و ارتباط بین مردم در موقعیت ممتازی نسبت به گذشته قرار دارد که می تواند چهره ی زیبای قدرت را به نمایش بگذارد. زیبایی قدرت زمانی آشکار خواهد که رقابت بین ملتها جایگزین تسلط طلبی دولتها گردد.

فناوری اطلاعات بهترین امکانات برای ترسیم زشتی های نگرش سنتی به قدرت را فراهم آورده و می توان به کمک آن زشتی های قدرت را آشکار کرد و در دید دیگران گذاشت.  در عین حال و همزمان می توان جهت حرکت جوامع را به سوی رقابت بین ملتها تغییر داد. زیبایی قدرت زمانی آشکار خواهد شد که تلاش و امکانات موجود برای رفع منطقی مشکلات اساسی که بشریت را تهدید می کند بکار رود.

مشکلات اساسی بشریت بطور تقریبی و فهرست وار در بخشهای قبلی بیان شد. حال روش مقابله با این مشکلات را می توان به صورت زیر مورد توجه قرار داد:

 1 – زمین نباید تخریب شود

 در دهه های پایانی قرن بیستم، بشریت با سه رویداد بزرگ در زمینه فناوری رو به رو شد که هنوز ابعاد و اهمیت آن برای اکثریت مردم بخوبی آشکار نشده است. اولی، توسعه فناوری کامپیوتر و عمومی شدن آن و متعاقب آن اتصال کامپوترها به یکدیگر و استفاده از اینترنت است. دومی، فناوری نانو و تلاش برای توسعه هرچه بیشتر آن است. و سومی، جهت گیری فناوری برای تولید و استفاده از میکروماشبن هاست.

این سه رویداد بزرگ تأثیر شگرفی بر دانش آینده نگری داشته است و آینده نگران توانستند سیمای متفاوت زندگی آینده بشریت را ترسیم کنند. هرچند ممکن است برخی از پیشبینی های آینده نگران،  دست نیافتنی به نظر برسد، اما اگر حتی کمترین بخش این پیشبینی ها درست باشد، آینده نه آن چیزی خواهد بود که امروز می بینیم. یکی از پیشبینی های مهم آینده نگران، بازیافت زباله ها با استفاده از میکروماشین هاست. با توجه به محدود بودن منابع طبیعی و معادن قابل بهره برداری، استفاده بی رویه از منابع طبیعی و استخراج معادن، همراه با ریزش وسائل مستهلک شده و زباله های آنها بر سطح زمین، ضمن آنکه آسیبهای جبران ناپذیری بر سطح قابل سکونت و کشاورزی زمین وارد می کند، منابع و معادن طبیعی را نابود می کند.

بنابراین تنها راه جلوگیری از تخریب زمین سمت گیری تحقیقات و صنایع در جهت استفاده مجدد و بازیافت وسائل فرسوده و زباله های معادن می باشد. 

 2 – آب نباید سمی شود

بر خلاف زمین مسکونی و کشاورزی که ساکن است، آب جریان دارد. می توان قطعه ای از زمین را به دلیل غیر بهداشتی یا آلوده بودن محصور کرد و مانع سرایت آلودگی آن با سایر مناطق شد، اما در مورد آب آلوده چنین امکانی وجود ندارد. بنابراین توجه به آب و جلوگیری از آلوده شدن آن چیزی نیست که بتوان به سادگی از آن گذشت. زیرا آلودگی آب نه تنها انسان را با مشکلات جدی رو به رو می کند، بلکه کل چرخه حیات را در کره ی خاکی به خطر می اندازد. بخش قابل قبولی از تحقیقات و تولیدات صنعتی باید برای جلوگیری از آلودگی آب و تصفیه پساب های صنعتی بکار رود.

توضیح و اطلاع رسانی اهمیت آب و انتشار اخبار مربوط به آلوده شدن آب باید چنان گسترده و همگانی گردد که همگان نسبت به آن حساس شوند و به عنوان یک فرهنگ در ذهنیت عمومی نهادینه شود. 

 3 – هوا نباید آلوده شود

اهمیت هوا در زندگی انسان بیش از آب است و علاوه بر آن، هوا سیال تر از آب است. سیال بودن و سرعت بالای انتقال هوا تمام امتیازات اجتماعی و اقتصادی را در هم می ریزد و خطر آلودگی هوا، همه ی اقشار جوامع را تهدید می کند. بنابراین، توجه به پاک نگاه داشتن هوا و ممانعت از آلودگی آن یک امر کاملاً عمومی است.

مهمترین منبع آلودگی هوا نحوه ی تولید انرژی و استفاده از آن است. استفاده از سوخت های فسیلی زیان جبران ناپذیری بر هوا وارد می کند. حتی استفاده از انرژی هسته ای نیز نمی تواند بطور کامل از آلودگی هوا جلوگیری کند و خطرات ناشی از انتشار تشعشعات اتمی نیز مقوله ی قابل توجهی است. یکی از روش های تولید انرژی سالم، جوش هسته ای است که در سالهای اخیر تحقیقات گسترده ای روی آن انجام می شود، اما هنوز تا رسیدن به نتجیه ی مورد انتظار فاصله زیادی وجود دارد.

ضمن آنکه نباید طرح و تحقیقات روی جوش هسته ای را نادیده گرفت، باید به سایر منابع انرژی سالم توجه داشت و تحقیقات روی آن را بیش از پیش گسترش داد. چنین به نظر می رسد که سه منبع تولید انرژی سالم بیش از همه قابل بررسی است. یکی، انرژی باد که از مدتها پیش روی آن کار می شود و باید توجه بیشتری به آن داشت. دوم، انرژی امواج دریایی است که هنوز چندان مورد توجه قرار نگرفته است که باید توجه کافی مبذول آن شود. سوم، انرژی تابشی خورشید است که آن نیز مراحل تحقیقات خود را می گذراند ولی هنوز به نتیجه مطلوب نرسیده است. ارزان بودن حاملهای انرژی فسیلی یکی از موانع توجه بیشتر به سایر منابع انرژی است.

سه منبع مهم و بی پایان که باید به آنها توجه کافی مبذول داشت و بطور جدی روی آنها تحقیق و سرمایه گذاری کرد، انرژی باد، امواج و خورشیدی است. اگر تنها بخش کوچکی از هزینه های تسلیحاتی به تحقیقات روی انرژی پاک اختصاص یابد، قطعاً به نتایج پرباری خواهد رسید. استفاده از انرژی پاک علاوه بر آنکه موجب پاک ماندن هوا می شود، از تخریب زمین و آلودگی آب نیز جلوگیری می کند.

 4 – گیاه باید حفاظت شود

 چه کسی می تواند اهمیت و نقش گیاهان را در تداوم چرخه ی حیات و زندگی انسان انکار کند؟ گیاهان مستقیماً در تلطیف هوا نقش مهمی بر عهده دارند و مستقیم یا غیر مستقیم تأمین کننده بخش مهمی از غذای انسان را تشکیل می دهند. تخریب مراتع و جنگلها چرخه ی حیات را به خطر می اندازد.

علاوه بر پیشرفت صنعتی و رشد جمعیت شهر نشین، آلودگی هوا و آب نیز در نابودی یا تغییر ماهیت گیان تأثیر گذار است. وقتیکه گیاه در مقابل بلعیده شدن توسط حیوانات به تولید نوعی سم می پردازد تا از بقای خود دفاع کند، چگونه می توان آلودگی آب و هوا را در تغییر ماهیت گیاه نادیده گرفت؟ بنابراین می توان سئوال کرد که آیا ماهیت گیاهان در طی قرن گذشته ثابت مانده است؟

از دو طریق باید از گیاهان مراقبت کرد، یکی توسعه ی مراتع و جنگلها و دیگری ممانعت از جاری شدن آب آلوده به مزارع و مراتع و همراه آن تلاش برای پاک نگاه داشتن هوا.  

 5 -  گربه را نباید عصبی کرد

 کشتار بی رویه حیوانات در قرون اخیر، همراه با محدود کردن محیط زیست آنان و آلوده کردن آب و هوا، صدمات بسیاری بر چرخه حیات وارد کرده است. با پیشرفت علمی و فناوری، غرور کاذبی به انسان دست داده که تصور می کند با تولید سموم و اسلحه می تواند خود را از خطرات برخی از حیوانات محافظت کند. در حالیکه چرخه ی حیات بسیار پیچیده تر از آن است که دانش ما بتواند تمام زوایای مبهم آن را توضیح دهد و نقش هر جیوانی را بطور کامل در این چرخه ی مهم و اسرارآمیز مشخص کند.

می دانیم که موش عامل انتقال بیماری طاعون است و گربه کنترل کننده جمعیت موشها است. شاید امروز بتوانیم در صورت بروز بیماری طاعون، کاملاً از شیوع آن جلوگیری کنیم و حتی مانع بروز مجدد آن شویم. با وجود این، کاری که طبیعت و حیوانات در تنظیم چرخه ی حیات انجام می دهد، با کار انسان قابل قیاس نیست.

انسان چنین عادت کرده که هرگاه مسئله ای را درک نمی کند، صورت مسئله را پاک کند و یا متوسل به زور شود. تعداد اندکی در طول تاریخ بوده اند که برای حل مسائل تلاش کرده اند. اما اکثریت زور را چاره ی کار می پنداشتند و چهره ی کریه قدرت را نمایش می دادند. سمپاشی مزارع تنها موجودات مضر را نابود نمی کند، بلکه موجودات مفید را نیز از بین می برد و خود گیاه را هم به واکنش وا می دارد. عللاوه بر آن این سموم آب و هوا را نیز آلوده می کند. رویکرد به استفاده از میکروماشین ها در حفاظت از گیاهان گام بلند و مهمی است که باید برداشته شود.

اصولاً در کشتن و نابود کردن باید محتاط بود، چه حشره ای در یک مزرعه باشد، چه گربه ی بی پناهی که از روی سرما به ما پناه آورده و چه گرگی درنده در جنگل یا کوسه ماهی تیز دندان در خلیجی دور افتاده. هرگز نباید فراموش کرد که انسان مالک زمین و حیوانات و گیاهان و سایر موجودات نیست و حق ندارد هر کاری که می تواند انجام دهد. بلکه تداوم حیات انسان جزئی از چرخه ی حیات زمینی است و زمین نیز تنها زیستگاه انسان در کل کائنات. 

 6 – از کودک باید مراقبت کرد

برخی از والدین چنین تصور می کنند که کودک برای آنها است، در حالیکه کودک از والدین است و نه برای آنها. کودک انسانی است مانند والدین با اندامی کوچکتر که چه بسا باهوش تر و حساس تر از انها و تنها از نظر تجربه و اندوخته ی علمی در سطحی پائین تر است. مسئولیت والدین بر عهده ی کودک نیست، بلکه بر عکس والدین مسئول زندگی و پرورش کودک هستند.

یکی از مشکلات جوامع، پدیده ی زشت و مشمئزکننده ی کودکان خیابنی و کودکان کار است. در حالیکه مسئول مشکلات اقتصادی خانواده، والدین و جامعه هستند. کودکان تا رسیدن به سن بلوغ از هرگونه مسئولیتی مبرا هستند، حتی مسئولیت اقتصادی خانواده ی خود. برداشت دور از واقعیت جامعه و دولتها از پدیده ی کودکان کار این است که بخشی از هزینه ی خانواده را اینان تأمین می کنند. در حالیکه این پدیده مسکنی است که بیماری را مضمن می کند و جامعه تاوان سنگینی از این ناحیه تحمل می کند. دوران کودکی، دوران آموزش و تفریح و رشد احساسات است، نه دوره ی کار اقتصادی و سرکوبی استعداد و نیازهای عاطفی.

نگرش سنتی به قدرت، دیدگاه خالی کردن شانه ی مسئولین و زورمندان از بار مسئولیت و انداختن آن بر دوش هر کسی است که ناتوان تر باشد و در این نگرش، چه کسی ضعیف تر و بی دفاع تر از کودک. شانه ضعیف کودک زیر بار مسئولیت می شکند و این شکستی عفونت می کند و بعدها پیکره ی جامعه را مسموم خواهد کرد. حتی کودک کار اگر در زندگی موفق هم باشد، موفقیتش با درد و رنج کهنه ی بازمانده از دوران کودکی همراه است.

هرگز نباید فراموش کرد که غفلت امروز در ایفاد حق هر موجودی در عرصه ی گیتی، موجب می شود فردا جامعه تاوان سختی بپردازد. اگر حق تمدن شهروندان پرداخت گردد، پدیده ی شوم کودکان کار را نیز نخواهیم داشت.

افراد و گروه های بسیاری در سطح جهان صادقانه تلاش می کنند تساوی حقوق و دموکراسی و آزادی نهادینه شود. نمی توان تلاش اینان را نادیده گرفت یا کارشان را بی تأثیر دانست، اما طرح یک سئوال نیز نمی تواند خالی از حسن باشد. سئوال این است که تساوی حقوق کجا به خطر می افتد و دموکراسی توسط چه کسانی پایمال می شود؟ قاعدتاً پاسخ روشن این است که صاحبان قدرت و کسانی که می توانند در قانون یا اجرای آن اعمال نفوذ کنند، تساوی حقوق را بهم میریزند و دموکراسی را نادیده می گیرند.

هرچند این پاسخ درست به نظر می رسد، اما با یک اشکال اساسی رو به رو است. اصولاً صاحبان قدرت و گروه های تبهکاری و مافیای اقتصادی مخل رعایت تساوی حقوق و نهادینه شدن دموکراسی هستند. اما اینان بدون اتکا به بخش قابل توجهی از جامعه ناتوان تر از آنند که بتوانند چنین اعمالی را انجام دهند. حتی جنگ طلبان نیز بدون همکاری بدنه ی جامعه نمی توانند مقاصد جنگی خود را پیش ببرند. در واقع پایگاه اصلی تغذیه قدرت استبداد، باندهای تبهکاری و مافیایی و جنگ افروزان همان بخش محروم جامعه هستند. اینان اقشار تهی دست جامعه را اجیر می کنند یا فریب می دهند و اهداف خود را به پیش می برند.

در اینجاست که اهمیت پرداخت حق تمدن به همه ی افراد جامعه یک ضرورت اجتناب ناپذیر است. چهره ی کریه سنتی قدرت، همچنان زشت و مشمئز کننده باقی خواهد ماند، مگر آنکه پرداخت حق تمدن به عنوان یک اصل اساسی در جامعه ی بشری نهادینه شود. تازمانیکه ابتدایی ترین حقوق انسان، یعنی زمین(یا مسکن) وی تأمین نشود و تمدن به دلیل تجاوز به حقوق طبیعی شهروندان(استفاده از منابع و آلوده کردن محیط زیست همگانی) هزینه این تجاوز را نپردازد، کوشش های صلح طلبانه و دموکراسی خواهانه راه به جایی نخواهد برد.

امروزه بخش اعظمی از بودجه کشورها صرف امور نظامی و مسابقات تسلیحاتی می شود. اگر جهت تلاش مردم برای احقاق حقوق اولیه و طبیعی خود، یعنی تأمین مسکن رایگان و پردخت حق تمدن باشد، مسابقات تسلیحاتی رنگ خواهد باخت و بودجه های نظامی را به سوی تحقیقات بیشتر و پیشرفت جامعه ی جهانی متمایل خواهد کرد.

پرداخت حق تمدن بهترین روش درمان و پیشگیری از بیماری های گوناگون موجود و آتی اجتماعی است که همگان از وجود آن رنج می برند یا خواهند برد. با پرداخت حق تمدن سیمای زشت قدرت سنتی کنار خواهد رفت و چهره ی زیبای قدرت متمدنانه نمایان می شود و همگان از وجود آن به آرامش و بهروزی خواهند رسید.   

  همچناکه ملاحظه می شود، در این نوشته هیچ نوع حکومتی و ایدئولوژی مورد بحث و نقد قرار نگرفت. آنچه که در اینجا مورد توجه و بررسی بود، نگرش زیبایی شناسی به قدرت بود. زاویه دید غلط در طول تاریخ موجب شد که زشتی های استفاده از قدرت، زیبا جلوه کند و زیبایی هایی واقعی قدرت از نظرها پنهان بماند. بنابراین مخاطب این نوشته همه ی بشریت است و همه ی مردم جهان در طول تاریخ زهر زشتی های قدرت را چشیده اند. امید است در آینده ای نه چندان دور، نسلهای آتی با چهره ی زیبای قدرت رو به رو شوند. تنها هنگامی که چهره ی زیبای قدرت نمایان شود، می توان به تساوی حقوق امیدوار بود و انسان به سوی بهروزی گام بر خواهد داشت.


کلمات کلیدی: فلسفه و متافیزیک


نوشته شده توسط مهدی 86/12/16:: 11:33 صبح     |     () نظر

نظام جهانی یا برنامه ی پنهان جهانی پدیده ای تازه یا نوعی اختراع نیست، بلکه همواره در طول تاریخ وجود داشته و پیشرفت علمی و فناوری تنها قانونمند بودن و اهمیت توجه به آن را مشخص کرده است. پویایی آن نیز ناشی از کنش متقابل بین اجزای تشکیل دهنده ی آن است. تا جایی که به تاریخ انسان و ماهیت انسان مربوط می شود، انسان موجودی اجتماعی است و تشکیل جوامع مختلف تابع نظام جهانی است و حکومتها مدعی حفظ و پایداری جوامع و تبعیت از نظام جهانی هستند. موفقیت های مقطعی حکومتها در حفظ جوامع، این تصور را القاء می کرده که چنین حکومتی بهترین نوع حکومت یا روش پایداری جوامع و در نهایت یاری دهنده اعضای جامعه برای رفع نیاز آنها است. رشد برخی از حکومتها موجب پیدایش امپراطوری ها می شده و این رشد و گسترش مقطعی و موقتی، انگیزه های جاه طلبانه ی برخی از اعضای جوامع و سردمداران حکومت را تحریک می کرده یا آنها را به سوی خود فریبی سوق می داده و چنین تصور و القاء می کردند که نظم واقعی و آرمانی همان نظام آنها است و شروع به بسط و گسترش حوزه تحت تسلط خود می کردند تا تمام جهان را تسخیر کرده و بر آن مسلط شوند.

اما امپراطوری ها نیز با دو مشکل اساسی مواجه می شدند که سرانجام به فروپاشی آنها می انجامید. یکی مشکل درونی که ناشی از نارضایتی اقشاری از جوامع بود و دیگری بیرونی که در برخورد با سایر جوامع که ناتوانی آن را برای تسلط بر کل جهان نشان می داد. این مشکلات موجب فرسایش و در نهایت فروپاشی امپراطوری ها می شد. همین برخوردها و جدال بین اقشار جامعه و یا بین حکومتها، عامل پویایی نظام سیاسی حاکم بر جهان است تا به سوی نظم جهانی حرکت کند و برنامه های خود را دائماً تغییر دهد تا به برنامه پنهان جهانی نزدیکتر شود.

بخش قابل توجهی از تلاش اندیشمندان، اقتصاد دانان، حقوقدانان و فلاسفه در جهت کشف قوائد و قوانین حاکم بر روند سیر تکامل تاریخ بوده است تا به این نکته اساسی پی ببرند که نتیجه همه تلاشها و درگیری ها سرانجام به چه می انجامد و انسان چه جامعه ای را بنیاد خواهد نهاد که فارغ از جنگ و ستیز باشد و بدون ظلم و اختلافات شدید طبقاتی، انسان احساس بهروزی و آرامش کند. در این زمینه برخی مکاتب غیر مذهبی و گاهاً ضد مذهبی نیز شکل گرفته است و طرفداران این مکاتب تلاش زیادی کردند تا مکتب خود را در عمل پیاده سازی و اجرا کنند.

مستقل از عملکرد مکاتب مختلف و نقاط قوت و ضعف آنها از نظر تئوری و عملی، این تلاشهای نظری و عملی و جنبش های آزادی خواهانه و انقلابات اجتماعی، سیاسی و صنعتی نشان می دهد که جامعه بشری – حداقل اکثریت مردم – بدنبال تدوین و اجرای برنامه ای هستند که در صورت اجرا، انسان احساس بهروزی و آرامش و امنیت کند. و این برنامه، همان برنامه ی پنهان جهانی است که در بالا مطرح شد.

 

بخش سه - ویژگی های برنامه ی پنهان جهانی  

ما بطور دلخواه می توانیم هر تصوری در مورد انسان، رابطه ی انسان با محیط یا حکومت و رابطه ی حکومت با مردم یا روابط بین حکومتها در سطح جهان داشته باشیم. همچنین با چنین تصوری می توانیم هر برنامه ای را عملی تصور کرده و تلاش کنیم برنامه خود را به اجرا در آوریم. اما جهان مستقل از تصورات ما طبق برنامه ای خاص که در ذات آن تعبیه شده است، روابط بین اجزای خود را قانونمند حفظ می کند. هر عنصر خاصی در برنامه ی پنهان جهانی، نقش خود را طبق قوانین خاصی ایفا می کند و متناسب با کنش سایر عناصر، واکنش نشان می دهد. در بخش یک تحت عنوان کنشها، نشان داده شد که:

 

1 – زمین مستقل از انسان:

پدیده های طبیعی مستقل از انسان و ذهنیت وی، مبتنی بر یک سری قوانین طبیعی روی می دهند. طبیعت نیازمند انسان نیست و مستقل از موجودیت انسان می تواند ادامه داشته باشد. انسان نیازمند طبیعت است و بدون طبیعت وجود نخواهد داشت. بنابراین شناخت قوانین طبیعی و رعایت آنها، لازمه ی تداوم حیات آدمی است. عدم رعایت قوانین طبیعی، موجودیت انسان را با خطر جدی رو به رو می کند.

زمین به عنوان تنها زیستگاه انسان، همانند انسان پدیده ای منحصر بفرد یا حداقل نادر در کل کائنات است. پاسداشت حرمت زمین، یعنی اجتناب از اعمالی که موجب تخریب آن می شود، احترام به حق حیات انسان محسوب می شود و امری لازم است. هر برنامه ای که حرمت زمین را نادیده بگیرد، با برنامه ی پنهان جهانی در تعارض است و محکوم به شکست می باشد.

 

2 – نگاهداری و توزیع صحیح آب:

ارزش و اهمیت آب در زندگی انسان از آغاز حیات انسان شناخته شده بود حتی در بسیاری از اعتقادات مذهبی به آب به عنوان یک عنصر مقدس می نگریستند. بهمین دلیل آلوده سازی آب امری مضموم و گناه محسوب می شد. در هر منطقه ای که دست رسی به آب آشامیدنی مشکلتر بود، آب در آنجا ارزش و اهمیت بیشتری داشت. اما امروزه به دلیل رشد فناوری دست رسی به آب آشامیدنی در بسیاری از مناطق زمین آسان شده و توجه به اهمیت حفظ منابع آبی کاهش یافته است. از طرف دیگر آلوده کردن آب مشکل دیگری است که باید بطور جدی مورد توجه قرار گیرد. هر برنامه ای که به نگاهداری از منابع آبی و توزیع درست آب کم توجه باشد، با برنامه ی پنهان جهانی ناسازگار است و راه به جایی نخواهد برد.

 

3 – هوا، مؤلفه ای جدید در برنامه ریزی

تا قرون اخیر انسان حتی نمی دانست هوا در واقع چیست و تا دهه های اخیر در برنامه ریزی جایگاهی نداشت و هیچ هزینه ای بر بودجه دولتها تحمیل نمی کرد. اما در چند دهه ی گذشته بر اثر مشکلات و بیماری های ناشی از آلودگی هوا، امروزه بخش مهمی از اخبار و اختارهای پزشکی به آلودگی هوا اختصاص یافته است. این امر نشان می دهد که برنامه ی پنهان جهانی مستقل از اندیشه ها و تصورات و تلاش های ما وجود دارد و هرگاه میزان یکی از مؤلفه های آن از حد خاصی عبور کند، نارسایی برنامه ها نمایان می شود یا لزوم توجه به آن مؤلفه در برنامه ریزی ها خودنمایی می کند.

 

4 – اعتراض و دفاع حق طبیعی موجودات

برنامه ی پنهان جهانی بگونه ای اجرا می شود که هرگاه مؤلفه یا جزئی از آن مورد تهدید قرار گیرد و نظم جهانی را مختل کند، در مقام دفاع،  واکنش نشان می دهد. چنین دفاعی حق طبیعی همه ی موجودات است. در گیاهان دفاع از طریق تولید سم انجام می شود. در حیوانات نیز هر حیوانی متناسب با توانش، از حیات خود دفاع می کند. یکی می گریزد و دیگری با چنگ و دندان به مقابله با عامل تهدید کننده می پردازد.

اما در مورد انسان روش یگانه ای برای دفاع وجود ندارد. علاوه بر آن انسان موجودی متفکر، تولید کننده و مبتکر است. افکار انسان در مقام دفاع می تواند سازنده یا مخرب باشد. افکار سازنده به گونه ای می اندیشد که جهت حرکت جامعه را به سوی تبعیت از برنامه ی پنهان جهانی سوق دهد. اندیشمندانی که برنامه ها را به نقد می کشند، یا به توانایی های ذاتی و بالقوه ی اعضای جامعه توجه می کنند و عوامل تهدید کننده را معرفی و راهکارهای برطرف کردن آنها را نشان می دهند، از سازندگان جامعه محسوب می شوند. ابتکارات و تولیدات سازندگان جامعه موجب پیشرفت تمدن و بهروزی بشریت است. اما متإسفانه این گروه معمولاً مورد بی مهری قرار می گیرند و با مخاطرات بسیاری رو به رو می شوند. با وجود این پایداری و انسجام جامعه مرهون تلاش اینان است.

افکار مخرب به گونه ای رفتار می کند که جهت حرکت جامعه را از برنامه ی پنهان جهانی دور می کند. گروه های تبهکاری و باندهای مافیایی، حتی اگر ظاهری موجه و قانونی داشته باشند، یا جنگ افروزان و متجاوزان به حقوق دیگران، ولو آنکه از آنها به عنوان قهرمان یاد شود، جهت حرکت جامعه را از راستای برنامه ی پنهان جهانی منحرف می کنند. ابتکارات و تولیدات اینان مخرب است و تمدن بشری را تهدید می کند. در دهه های اخیر بخش کوچکی از این گروه رشد سرسام آوری داشته و به ترور روی آورده است. تروریسم، به هر شکلی و در هر مقیاسی که عمل کند، موجب انحراف بیشتر جامعه از راستای برنامه ی پنهان جهانی می شود. زیرا تروریسم در بخش تاریک افکار عمومی زندگی می کند و به جای برنامه های نادرست، به اشباحی که نقش اجرایی در برنامه دارند حمله می کند و ظاهر برنامه ها را مورد هدف حمله ی خود قرار می دهد و موجب تداوم بیشتر برنامه های نادرست و انحراف بیشتر آنها از راستای برنامه ی پنهان جهانی می شود.

همانگونه که ملکولهای آب یا بوته ی گل در مقابل آهنگهای موزون و اصوات ناهنجار، واکنش متفاوتی دارند، روح لطیف و ظریف جامعه نیز در مقابل رفتار سازندگان و تخریب کنندگان واکنش متفاوتی دارند. حتی اگر بخشی از افکار عمومی در ظاهر از گروه های تخریب کننده(مثلاً تروریسم یا جنگ طلبان) اظهار رضایت کند، در باطن صدمات ناشی از آن را حس کرده و نسبت به آثار زیانبار آن معترف است. هرگونه سازوکار یا رفتار مخفیانه که از آشکار شدن در مقابل افکار عمومی وحشت داشته باشد، در گروه مخرب قرار می گیرد و از پیشرفت تمدن ممانعت می کند. زیرا اعمال و رفتار مخفیانه موجودیت جامعه را به خطر می اندازد، ولی به دلیل مخفی بودن، حق نقد، اعتراض و دفاع جامعه را از آن سلب می کند و با برنامه ی پنهان جهانی در تعارض اساسی است.

 

5 – کاربری زمین و حق مسکن

با پیشرفت صنعتی و گسترش شهر نشینی، کاربری زمین نیز به عنوان یک مؤلفه ی مهم و تاثیر گذار در برنامه مورد توجه قرار گرفت. هرچند در ظاهر تعیین کاربری زمین از وظایف و اختیارات شهرداری ها، فرمانداری ها و بخشداری ها است، اما به دلیل اهمیت اقتصادی و موقعیت های سیاسی، تعیین کاربری زمین تحت نفوذ صاحبان قدرت سیاسی و مافیای اقتصادی انجام می شود. بنابراین زمین و مسکن را نمی توان یک کالای صرفاً تجاری محسوب کرد و بیشتر جنبه سیاسی دارد.

از طرف دیگر رشد جمعیت شهرها و لزوم توجه به منابع طبیعی، کاربری زمین پدیده ای جدید و ناشی از پیشرفت تمدن جهانی است. امکانات ناشی از پیشرفت تمدن نیز به یک میزان مورد استفاده ی همه ی افراد جامعه قرار نمی گیرد. وابستگی به قدرت های سیاسی و تأثیر انکار ناپذیر نفوذ تراست های اقتصادی در روند توزیع قدرت سیاسی و تفویض امتیازات اقتصادی به مافیای اقتصادی و تراست ها مانع از برخورداری یکسان همه ی اعضای جامعه از امکانات ناشی از پیشرفت تمدن می شود.

این امر موجب شکاف شدید طبقاتی می شود و در نتیجه عده ای به ثروت های نجومی می رسند و برخی دیگر حتی از ابتدایی ترین امکانات برای رفع نیاز اولیه خود، از جمله مسکن محروم می شوند. عده ای در کاخ های افسانه ای زندگی می کنند و برخی دیگر نه تنها امکان ساختن کوخی را ندارند و حتی اگر امکانات ناچیزی هم داشته باشند، به دلیل وجود قوانین و آئین نامه های کاربری زمین اجازه ساختن کوخ را هم ندارند.

داستان گربه عصیان زده(بخش یک) را بیاد آورید. مالکیت یا اجازه ی استفاده از خانه ای تغییر کرد و ساکن جدید خانه برای آسایش بیشتر خود و اعضای خانواده اش، یکسری اقدامات انجام داد. در نتیجه مادری از دیدن، مراقبت و تغذیه فرزندانش محروم شد. هر روز در سطح جهان تغییرات سیاسی انجام می شود و قدرت سیاسی از گروهی به گروه دیگر منتقل می شود. گروه جدید با برنامه های جدیدی به قدرت می رسد و تغییراتی را انجام می دهد و حتی نسبت به بخشی از جامعه یا خارج موضع تهاجمی می گیرد و عده ی زیادی بی خانمان می شوند. یا قراردادهای منطقه ای و جهانی جدیدی منعقد می گردد و توزیع امکانات را دگرگون می سازد و عده ای از برخورداری از ابتدایی ترین امکانات مانند مسکن محروم می شوند.

در حالیکه از نظر برنامه پنهان جهانی، مسکن حق اولیه هر انسانی که مستقل از موقعیت سیاسی، اقتصادی، مذهبی و اجتماعی باید از آن برخوردار باشد. هر برنامه ای که حتی یک نفر را در سطح جهان از چنین حقی محروم کند، با برنامه پنهان جهانی هماهنگ نیست و از پیش محکوم به شکست است.

 

 6 - و اما انسان...

شاید برداشتی که در این قمست آمده ناشی از خودخواهی متأثر از نگرشی نادرست در مورد انسان باشد که برای آدمی جایگاهی ویژه در نظام آفرینش و عرصه ی هستی قائل است. شاید هم مبتنی بر یکسری قوانین نهادینه شده در نهاد طبیعت باشد. نمی دانم. اما هرچه هست این نوشته ی یک انسان است و شاید اگر گربه ای یا جاندار دیگری در توصیف نوع خود رقم می زد -اگر می توانست بنویسد – خود را ممتاز می دانست و بهتر از من احساسات نوع خود را ترسیم می کرد. این را هم نمی دانم.

اما می دانم که نظم جهانی موجود زیبنده ی تلاش اندیشمندان در طول تاریخ نیست و این نظم جهانی شعور، احساسات و عواطف همه ی انسانها را به چالش می کشد و حرمت انسانی را پاس نمی دارد. تمامی مشخصه ها و دست آوردهای تمدن امروزی نتیجه ی تلاش دانشمندان، مخترعان، شعرا، نویسندگان، هنرمندان و فلاسفه ای است که اکثراً با درد و رنج زیستند و بی مهری ها را تحمل کردند و ساختند و نتیجه همین شد که می بینیم. شاید اگر حیوانی به چنین جایگاهی از نظر تمدن می رسید نیز همین گونه نوع خود را ممتاز می دانست.

بینش نادرست نسبت به تمدن و استفاده نامناسب از امکانات منتجه از آن، به جای آنکه منزلتی برای وی فراهم آورده باشد، به تحقیر و تهدیدش پرداخته است. گاردهای محافظ مقامات بلند پایه سیاسی، رجزخوانی های سران کشورها برای یکدیگر، ظهور و سقوط دیکتاتورها و از همه بدتر تروریسم کور نشان می دهد که عالیترین مقامات جهان مورد تهدیدند. در پائیترین سطوح جوامع کسانی قرار دارند که تمدن موجود نه تنها برای آنها بهره ای نداشته، بلکه آنان را از ابتدایی ترین امکانات طبیعی یعنی هوای سالم و مسکن محروم کرده است.

اما انسان، این یگانه آفریده ی اندیشمند و سازنده، هنرمند و آرمان گرا، دل در گرو بهشتی دارد که با هیچ جای زمین همسان نیست. عشق به حکومتی می ورزد که در آن اثری از تبعیض و تحقیر نباشد. تبعیض عامل تحقیر است و تحقیر نیز به نوبه ی خود عامل پیدایش و رشد باندهای تبهکاری، اعتیاد، فحشا و قتل و جنایت و ده ها ناهنجاری دیگر که مخل آسایش و آرامش بشتریت می باشد. در جو اجتماعی آلوده به تبعیض، رئوفت انسانی می سوزد، هوس به جای عشق می نشیند، بیداد جایگزین داد می شود، تنفر جای محبت را می گیرد، طمع جایگزین قناعت می شود، جاه طلبی بر ارزش سالاری چیره می شود، چاپلوسی جای تکریم را می گیرد، ثروت اندوزی، نیک بختی همگان را به باد فنا می دهد و هزاران درد بی درمان دیگر آشکار می شود و سرانجام یتیمان نه تنها از دست نوازش بی نصیب می شوند، بلکه دارائیشان چپاول می شود و خودشان گرفتار گرگ صفتان می گردند. لذا هر برنامه ی تبعیض آلودی، با برنامه پنهان جهانی در تضاد و تعارض اصولی قرار دارد.

 

 بخش چهار – آسیب شناسی نگرش سنتی به قدرت

تمام تجزیه و تحلیل های سیاسی مربوط به روابط بین المللی، بر مبنای قدرت مداری صورت می گیرد. البته این نگرش در دهه های اخیر با ظرافت خاصی تشریح می شود و با تبلیغات گسترده تلاش می شود زیر بنای حقوقی، چاشنی آن شود و در جهت حمایت از حقوق مردم مطرح شود. هرچند این روش کهنه شده و تقریباً همه با این شیوه ی زورگویی آشنا هستند، اما حفظ ظاهر از ملزومات ریاکاری است و علاوه بر آن عده ای را نیز فریب می دهد. این بهانه مانند پاسخ دزدی است که هنگام سرقت در خانه ای دستگیر شد. قاضی از دزد پرسید:" چرا وارد این خانه شدی" و دزد پاسخ داد:" در حال عبور از کنار خانه عبودم که ناگهان صدایی شنیدم که طلب کمک می کرد، برای کمک به صاحب صدا از دیوار بالا رفتم و وارد خانه شدم". هرچه ساکنین خانه می گفتند چنین چیزی نبوده، دزد زیر بار نمی رفت. متجاوزین حرف خود را می زنند و مردم باور خود را دارند.

  این تغییر رویه در توجیه اینکه "حق با قدرت برابر است" ناشی از تغییر بینش مفسران و قدرتمداران نیست، بلکه تحت تاثیر سرعت انتقال اطلاعات و رشد فرهنگی جهانیان است. با وجود این نمی توان در روابط بین المللی فرمول دیرینه ی " حق با قدرت برابر است" را رها شده فرض کرد.

این نگرش تنها در روابط بین المللی بکار نمی رود، بلکه در روابط داخلی و در رابطه ی بین مردم و حکومتها نیز بکار می رود. اگر تغییراتی در رابطه با برخورد حکومتها با مردم ایجاد شده است، آن نیز متأثر از بینش و هویت جدید شهروندان است. هر حکومتی که تأمین کننده ی منافع قدرتهای جهانی باشد، رفتارش با مردم خود چندان مورد سئوال و کنکاش قرار نمی گیرد.

یک مقایسه در مورد آسایش و آرامش شهروندان در قرون متمادی و دوام و تغییر حکومتها و مقایسه آن با قرن بیستم، با همه ی پیشرفتهایی که تمدن جهانی داشته است، نشان می دهد که میزان امنیت و آسایش بشر، رو به بهبود نبوده است. می توان ادعا کرد صدمات وارد به شهروندان عادی در جنگها، در قرن بیستم بیش از یک هزاره بوده است. اگر آرامش و امنیتی هم وجود داشته، ناشی از تغییر نگاه قدرتمندان در استفاده از تسلیحات نظامی نبوده است، بلکه ناشی از پیشرفت تمدن می باشد که انسان امروزی توانمندتر از گذشته شده است.

صدمات وارد به مردم عادی، موجب بروز بسیاری از ناهنجاری و مشکلات موجود در جوامع مختلف شده است.

بررسی روند تولید تسلیحات، اعم از تسلیحات متعارف و تسلیحات کشتار جمعی، نشان می دهد که زرادخانه های جهان انباشته از انبوه تسلیحاتی است که انسان را تهدید می کند. علاوه بر آن سالانه صدها میلیارد دلار و احتمالاً هزاران میلیارد دلار هزینه افزایش تسلیحات و ارتقاء کیفیت آنها می شود. با چنین روندی در تولید تسلحات چگونه می توان احساس امنیت کرد و به آینده خوش بین بود؟

آیا زمان آن نرسیده است که از تاریخ و روند ظهور، رشد و سقوط حکومتها و امپراطوری ها در طول تاریخ درس عبرت بگیریم و گذشته را چراغ راه آینده کنیم؟ تاریخ این واقعیت تلخ را بارها و بارها تکرار کرده است که:" پدران می کشتند و کشور گشایی می کردند، فرزندان قدرت نمایی می کردند و نوادگان شکست می خوردند و قتل عام می شدند". افتخار به کشورگشایی های پدران، التیام بخش زخم قتل عام و اسارت نوادگان نیست.

 

 بخش پنج - جایگاه شهروندان در تعریف قدرت

جامعه بدون دولتی مقتدر که بر اساس قانون روابط بین اعضا را تنظیم و اداره کند، نمی تواند پایدار باشد. وجود دولت در رأس جامعه یک ضرورت انکارناپذیر است. آنچه که در طول تاریخ به ویژه قرون اخیر در مورد دولت و شکل حکومت بیان شده، در نفی لزوم حکومت نبوده و نیست. تنها چیزی که مورد بحث قرار گرفته رابطه ی حکومت با مردم و میزان اختیارات آن و نحوه ی اعمال قانون و تساوی حقوق و تفکیک قوا است که امروزه در سطح قانون به رسمیت شناخته شده و دولتمردان مدعی رعایت آن هستند.

تساوی حقوقی شهروندان، آنچنانکه در قانون پیشبینی شده، بهیچ وجه به معنی آن نیست که شهروندان از حقوق مساوی برخوردارند و حداقل، حقوق ابتدایی و طبیعی آنان ایفاد می گردد.

 


کلمات کلیدی: فلسفه و متافیزیک


نوشته شده توسط مهدی 86/12/16:: 11:33 صبح     |     () نظر

مقدمه:

نگاهی گذرا به تاریخ مکتوب زندگی انسان، نشانگر این واقعیت تلخ و اندوهبار است که بهروزی و آرامش بشر با رشد علمی و فناوری متناسب نیست. نمودار خوش بختی انسان نسبت به قدرت وی در استیلای بر طبیعت، بطور نگران کننده ای نزولی است. این نگرانی چنان عمیق و جدی است که نه تنها برخی از افراد عادی، بلکه بسیاری از اندیشمندان را واداشته تا به نتایج مورد انتظار از تمدن موجود، با دیده ی تردید بنگرند و تمامی تلاش و جانفشانی چندهزار ساله ی آدمی را برای پیشرفت دانش، فناوری، هنر، ادبیات، فلسفه و سایر مشخصه های تمدن حاضر در تأمین آرامش و امنیت خاطر انسان بی فایده انگارند. در سیمای این تمدن فریبنده، نوعی تلاش های ستیزه چویانه دیده می شود که همه ی ارکان زندگی انسان و حتی موجودیت وی را هدف قرار داده است. اگر در آغاز، هدف انسان از تشکیل جامه و پیشرفت، از میان برداشتن موانع بهروزی و آسایش و آرامش وی بوده باشد - قطعاً چنین بوده - نتیجه ی این ستیزه جویی، بیگانگی انسان از خود و دور شدن وی از اهداف متعالی نخستین است.

تمدن حاضر در دو زمینه، آلودگی محیط زیست و تهدید اکو سیستم، امکانات طبیعی زندگی انسان را با خطر جدی رو به رو کرده است. از طرف دیگر نگرش کهنه ی انسان به قدرت و حقوق ناشی از قدرت، موجب تحقیر و نگرانی روز افزون بشریت شده است. این نگرانی نیز زمینه ساز گرایش هرچه بیشتر به تولید ابزار قدرت فیزیکی و روی آوردن به تزویر برای دست یابی به قدرت بیشتر شده است.

دو جنگ جهانی اول و دوم و تولید تسلیحات کشتار جمعی و جنگهای منطقه ای در طول قرن بیستم چنان با کشتارهای دهشناک غیرنظامیان و تخریب محیط زیست همراه بوده است که وجدان بشریت، از رنج آن هرگز آسوده نخواهد شد. در کنار آن، رشد گروه ها و سازمان های تبهکاری و باندهای مافیایی مانند دولتهایی درون دولت مرکزی خودنمایی می کنند و هرچه دولت مرکزی قوی تر باشد، سازمانهای تبهکاری و باندهای مافیایی درون آن ورزیده تر و قدرتمندترند. از طرف دیگر رشد سرسام آور گروها و سازمانهای تروریستی، قوی ترین حکومتها و حتی نظام جهانی را با خطر جدی رو به رو کرده است. این وضعیت اسفناک، نارضایتی عمومی را فراهم آورده و موجب ارائه ی برنامه ها و دکترین های مختلفی شده است.

برخی مدعی اند که با ایجاد یک نظم نوین و تک قطبی جهانی، خطر جنگ های جهانی و منطقه ای کاهش می یابد و می تواند امنیت جهانی را تأمین کند. عده ای دیگر وجود جهانی چند قطبی را راهگشا می دانند. این گونه دکترین ها، با تمایلات و انگیزه های تسلط طلبانه مطرح می شود. در حالیکه دکترین هایی از این دست، در بهترین شرایط با دو مشکل اساسی رو به رو است. یکی، تمایلات استقلال طلبانه در بیرون قطب (یا قطبها) و دیگری رشد سازمانهای جاسوسی و ضد جاسوسی و باندهای مافیایی در درون قطب (یا قطبها) که بارها در عمل ثابت شده است.

دسته دوم، دکترین هایی که گروهای روشنفکری و اندیشمندان آزاد اندیش مطرح می کنند، گسترش دموکراسی، احترام به تساوی حقوق و مخالفت با جنگ در سطح جهان است. این نگرش هرچند از نگرش جهان چند قطبی پیشرفته تر است، اما این دیدگاه نیز با چند اشکال اساسی مواجه است.

نخست آنکه در بهترین شرایط، دموکراسی در درون و تسلط بر خارج، بسیاری از اهداف جنگ طلبانه را با بهانه های مختلف توجیه می کند. دوم اینکه، تساوی حقوق زمانی امکان پذیر است که افراد جامعه از یک حداقل امکانات مساوی برخوردار باشند. اختلاف شدید طبقاتی و وجود قشرهای محروم جامعه، زمینه مناسبی را فراهم می آورد تا گروها و سازمانهای مافیایی و تروریستی با اجیر کردن یا تحمیق افراد محروم گسترش یابند. سوم، بودجه های کلان نظامی و تولید انبوه ابزار تسلیحاتی، ایجاد قدرت نظامی می کند و اصولاً قدرت توسعه طلب است و تلاشهای مخالف با جنگ را خنثی می کند.

به برداشت صاحب این قلم هر دو نگرش بالا بر اساس یک صورت مسئله نادرست مطرح شده و در نتیجه به راه حل غلط و غیر عملی رسیده است. تعریف سنتی و فرسوده از قدرت و ارتباط آن با حق، با تمدن حاضر ناسازگار است. این ناسازگاری موجب سلب آرامش و امنیت انسان امروزی شده و همه ی افراد – با هر موقعیت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی که دارند – مورد تحقیر و تهدید قرار دارند. از طرف دیگر انبوه تولیدات علمی، فلسفی، ادبی و هنری، همراه با رشد فناوری و سرعت سرسام آور انتقال اطلاعات، بسیاری از تابوهای پوسیده را در هم ریخته است. این تغییرات، ذهنیت و هویت انسان امروزی را نسبت به گذشته دگرگون کرده و در پی رسیدن به مطالبات جدیدی است که با تعریف سنتی قدرت و ارتباط آن با حق سازگار نیست.

تعریف سنتی قدرت و حقوق ناشی از آن، اگر در گذشته زیبا به نظر می رسید و مورد پذیرش بود، امروزه جذابیت خود را از دست داده و کریه و مشمئز کننده شده است. قدرت بالنفسه نمی تواند ناپسند و زشت باشد، بلکه فریبنده است و در صورت استفاده درست از آن، می تواند زیبا و زمینه ساز بهروزی و آسایش و امنیت بشر گردد. در ادامه با ذکر نکاتی چند، تلاش می شود ویژگی هایی از قدرت مورد بحث قرار گیرد تا ظاهر زشت و زیبای آن روشن شده و ضمن آسیب شناسی قدرت، نگرشی از قدرت بیان شود که برای انسان امروزی زیبا و مورد پذیرش باشد.  اما قبل از آن لازم است قدرت و منشأ آن تعریف شود.

 

بخش صفر – قدرت چیست[1]

 

قدرت را بمثابه "امکان تحمیل خواست خود بر روی رفتار دیگران" تعریف می کنند.

 

منابع قدرت

 

1- شخصیت- شخصیت یعنی چیزهائی نظیر فرهیختگی یا کاریزمای شخصی  یک رهبر.

 

2- مالکیت- مالکیت می تواند برده،  مالکیت زمین، کارخانجات، و غیره باشد.

 

3- سازمان-سازمان می تواند بمعنی موقعیت در یک تشکیلات باشد.  مثلأ، یک مدیر که میتواند در زمان های بحران، کارمندان خود را بیکار کند، منبع قدرتش در جایگاه وی در ساختار تشکیلاتی شرکتش نهفته است.  یا اینکه تصمیم گیری پدر بزرگ و مادربزرگ برای خانواده گسترده،  از جایگاه آنان در هیرارشی خانواده در جامعه سنتی ناشی می شود.

 

فرمهای قدرت

 

1- فرم اجباری قدرت،  یعنی اعمال قدرت از طریف نیروی فیزیکی.  مثلأ، اگر معلمی با چوب،  دانش آموز را به گوش دادن وادار کند، او از قدرت فیزیکی کانداین استفاده کرده است.  در جوامع عقب مانده تر، این فرم قدرت بیشتر مرسوم بوده است، چه با استفاده از اجبار شخصی و یا اجبار تشکیلاتی. آنها که شمشیر و تفنگ بیشتر داشتند، قدرتمند تر بودند. حتی در جوامع مدرن، نیروی پلیس هنوز از فرم کانداین قدرت استفاده میکند.

 

2-فرم پاداشی قدرت،  یعنی اعمال قدرت از طریق پاداش و جبران.  مثلأ، وقتی که پدر و مادر به کودک می گویند که اگر وی مشقش را تمام نکند، ده درصد مقرری هفتگی اش را کم می کنند، آنها از فرم پاداشی قدرت دارند استفاده می کنند.  این فرم قدرت،  شکل اعمال قدرت در جوامع مدرن تر است که با استفاده از مالکیت و منابع دیگر قدرت همراه است.

 

3-قدرت تبعی، یعنی اعمال قدرت از طریق عادت دادن مردم به وضعیت خاص، چه از طریق کاریزمای شخصی، یا مالکیت، و یا موقعیت تشکیلاتی.

 

 

بخش یک – کنش ها

از دیرباز انسان بطور مبهم می دانست که وقوع هر رویدادی در زمین و زندگی وی، ولو جزئی، بی تاثیر از سایر رویداد ها، حتی رویدادهای فرازمینی نیست. بنابراین رویکرد انسان به جادو، یعنی کنترل رویدادها یا تولید رویدادی جدید که بدون بکارگیری ابزار و تنها ناشی از اراده و خواست وی صورت گیرد، ایجاد نوعی هماهنگی بین پدیده ها و رویدادها، متناسب با نیازهای وی بوده است. هرچند رویکرد به جادو و کیمیاگری بی نتیجه بود و تنها تصورات ذهنی بیش نبود، اما زمینه ی گرایش به تفحص و تحقیق در قوانین طبیعت را فراهم اورد. تمام تلاش علمی و اختراعات انسان نیز در طول تاریخ در جهت کشف، شناخت و بکارگیری قوانین حاکم بر جهان و کنش بین اجزای آن و تأثیر رویدادها بر یکدیگر بوده است که سرانجام علم و فناوری را جایگزین جادوگری کرد. جهان قانونمند است و تنها راه شناخت قوانین حاکم بر جهان، دانش است. بنابراین در این بخش با نگرش علمی به برخی از پدیده ها که مستقیماً با زندگی انسان و تداوم حیات وی ارتباط دارند، اشارات کوتاهی می شود که در تجزیه و تحلیل های بعدی مورد استفاده قرار خواهد گرفت.

 

1 – زمینی که تخریب می شود

زمین، تنها زیستگاه انسان، سیاره ای است که از یک هسته مرکزی داغ و مذاب و پوسته ای نازک و منجمد و اقیانوسها، رشته کوه ها و جوی شامل دو گاز اصلی اکسیژن و نیتروژن و مقدار کمی از سایر گازها تشکیل شده است. تمام این اجزای تشکیل دهنده ی زمین، با یکدیگر در کنش متقابل هستند. هر تغییری که در یکی از این اجزا ایجاد شود، سایر اجزای آن را نیز تحت تاثیر قرار می دهد.

پوسته ی زمین راه ارتباطی هسته ی مرکزی و جو آن است. کنش و واکنش هسته و اطراف آن مقداری مواد مذاب، گاز و انرژی آزاد می کند که از طریق پوسته به بیرون سرازیر می شود. هنوز مواد موجود و سازوکار تولید مواد مذاب و گازهای مختلف و نحوه ی آزاد سازی انرژی درون زمین به خوبی شناخته نشده است. اما وجود آتشفشانها و وقوع زلزله ها دلیل انتقال مواد و انرژی از درون زمین به بیرون آن است. هر تغییری در پوسته و سطح زمین در میزان مواد و انرژی آزاد شونده از طرف مرکز و نحوه ی انتقال آن مؤثر است که شناخت آن به پژوهشهای زیادی نیاز دارد. حال باید توجه کرد که ما با پوسته ی زمین و جو آن چه می کنیم؟

از یکطرف کوه ها را تخریب می کنیم و آسمان خراشها را بنا می کنیم و مواد موجود در معادن را استخراج کرده و انواع و اقسام وسائل و ابزارآلات را در کارخانه ها تولید می کنیم و در سطح و جو زمین قرار می دهیم. از طرف دیگر نفت را اسختراج می کنیم، بخشی از آن را می سوزانیم و قسمتی از آن را با شن مخلوط کرده و سطح زمین را می پوشانیم(آسفالت می کنیم).

هرچند امروزه تنها نگران تمام شدن نفت هستیم، اما هرگز فکر نمی کنیم وقتی که تمام نفت و گاز درون زمین را در سطح و جو آن رها کردیم چه تأثیری بر سازوکار تولید و انتقال مواد، گاز و انرژی داخلی زمین خواهیم گذاشت؟ قطعاً سطح و جو زمین تغییرات بسیاری خواهد کرد و این تغییرات بر هسته زمین و تولید مواد مذاب، گازها و آزاد سازی انرژی و نحوه ی انتقال آنها از درون به بیرون زمین بی تأثیر نخواهد بود.  

 

2 – آبی که مسموم می شود

آب، عنصر اصلی پیدایش و تداوم بخش چرخه ی حیات است. ظاهراً تصور می شود که ملکولهای آب شکل و ساختار ثابت و یکسانی دارند. اما واقعیت غیر از این است. شکل و ظاهر مولکول های آب موجود در رودخانه، چشمه، اقیانوس، مرداب و... با یکدیگر متفاوت است.

تحقیقات انجام شده در ژاپن و تصاویری که از بلورهای آب موجود در مکانهای مختلف برداشته شده است، به خوبی این تفاوتها را نمایان می سازد. این تحقیقات نشان می دهد که ملکولهای آب حتی در مقابل اصوات مختلف شکلهای متفاوتی پیدا می کنند[2]. حتی کلمات بر شکل بلورهای آب اثر دارد. این موارد نشان می دهد طبیعت آن چیزی نیست که قبلاً تصور می شد و از یک ویژگی خاصی برخوردار است که واکنش آن در مقابل رویدادها در چاچوب قوانین فیزیکی شناخته شده قابل توجیه نیست.

آلاینده هایی که در جو رها می شود، حتی بر شکل بلور آب موجود در قطرات باران تأثیر می گذارد. با در نظر گرفتن آلاینده هایی نظیر پساب کارخانه های مختلف و مواد شیمیایی که هر روز وارد رودخانه ها می شود یا در سطح زمین رها می شود، بتدریخ ماهیت آب تغییر می کند و این تغییرات نیز به نوبه ی خود، موجودات زنده از جمله انسان را تحت تاثیر قرار خواهد داد. 

 

3 – هوایی که آلوده می شود

طی میلیونها سال متمادی شرایطی در زمین فراهم شد که امکان زیستن برای انواع موجودات زنده با تنوع بسیار زیاد را امکان پذیر کرد. تمام پدیده های موجود در طبیعت نیز به یاری حفظ این شرایط می پردارند و هر کجا که تعادل آن به هم بریزد، با قدرت و در عین حال با ظرافت خاصی دوباره تعادل برقرار می شود. طبیعت برای پاک نگهداشتن هوا سازوکارهای متعدد و جالبی دارد.[3] نور خورشید دامنه وسیعی از طیف الکترومغناطیس را از خود ساطع می کند. هر قسمت از این طیف خاصیتی دارد و کار ویژه ای انجام می دهد. نخست امواج مادون قرمز انرژی گرمایی را فراهم می کند. بخش دیگری از این طیف امواج نورانی است که امکان دیدن اشیاء را فراهم می کند. پس از آن امواج ماوراء بنفش قرار دارد. این امواج برای حیات موجود بر روی کره خاکی تهدید آمیز است، اما لایه ای از اکسیژن رقیق در سطوح بالای جو، بخش عمده ای از این امواج با طول موجهای بسیار خطرناک را جذب و به ازون و امواج مادون قرمز تبدیل می کند که برای موجود زنده ضرری ندارد.

به این ترتیب این لایه که به لایه ازون معروف است، مانند یک صافی طبیعی عمل کرده و تنها به بخش اندکی از امواج ماوراء بنفش اجازه رسیدن به سطح زمین می دهد. این بخش اندک عمدتاً وظیفه نگهداشتن تعادل میکروارگانیسمی موجود در سطح زمین و هوای اطراف آن را بر عهده دارد.

پس از امواج ماورا بنفش ، امواج یونیزه کننده ، یعنی اشعه ایکس و اشعه کیهانی است که بسیار پرقدرت بوده و کار اصلی آن یونیزه کردن اتم گازهای موجود در لایه های فوقانی جو است. این لایه های یونیزه شده چندین وظیفه بر عهده دارند. اول از نفوذ بیشتر امواج یونیزه کننده، جلوگیری می کنند. دوم با باردار کردن ذرات معلق موجود در جو تحتانی و نزدیک به زمین، باعث تجمع این ذرات و گرد آمدن آنها پیرامون یکدیگر و ساخت ذرات درشت تر و در نهایت ته نشین شدن آنها می شود. به این ترتیب ذرات معلق نیز از هوا گرفته می شود. البته لایه های یونیزه شده خواص دیگری هم دارند که توضیح آنها در این بحث نمی گنجد.

در نهایت مقدار کمی ازون نیز در جو تحتانی و نزدیک به سطح زمین بر اثر تابش اندک پرتو ماورا بنفش خورشید و نیز بر اثر رعد و برق به وجود می آید که باعث طراوت و تازگی هوا و ازبین رفتن بسیاری از آلاینده های شیمیایی و کمک به از بین بردن میکروارگانیسم های مضر می شود. بوی هوای پاک کوهستان و همچنین هوای پاکی که پس از هر رعد و برق استنشاق می شود مربوط به همین مقدار اندک ازون در سطح زمین است.

هوای سالم هوایی است که میزان ذرات معلق آن از یک حد خاصی تجاوز نکرده و یک سری ترکیبات شیمیایی آن مانند دی اکسید کربن در یک محدوده خاص باقی مانده و یک سری آلاینده های شیمیایی مانند مونوکسید کربن و اکسیدهای نیتروژن و گوگرد ترجیحاً در آن ظاهر نشده و یا در حداقل مقدار مجاز قرار گیرد. همچنین وجود برخی از میکروارگانیسم ها در هوا خطرناک بوده و افزایش برخی دیگر از یک حد معین خطرناک است.

منشا آلودگی هوا را می توان به سه دسته، طبیعت، حیوانات
و انسان  تقسیم کرد. برخی از پدیده های طبیعی مانند سیلابها ، آتشفشانها، تغییر و تحولات لایه های پوسته زمین گاه در مقیاس های بسیار بزرگی سبب آلودگی هوا می شود. بروز آتشفشانها سبب بیرون ریختن مواد معلق و گازهای شیمیایی در مقیاس های بسیار بالایی می شود.

حیوانات در مقیاسهای کوچک بیشتر در حد آلودگی های میکروبیولوژیکی در آلوده کردن هوا مؤثرند. اما انسان در مقیاس وسیع ، به ویژه پس از انقلاب صنعتی و با راه اندازی صنایع مختلف و استفاده از سوخت فسیلی، بشدت باعث آلودگی هوا شده و روز به روز بر دامن این آلودگی ها می افزاید، بطوریکه امروزه در مورد هوا بارها شاهد بحرانهایی در کشورهای مخنلف بوده ایم.

یکی دیگر از آلودگیهای خطرناک محیط زیست، آلودگی هسته ای ناشی از مواد رادیو اکتیو می باشد. این آلودگی ناشی از بکارگیری سلاحهای اتمی در جنگها و یا ناشی از انجام آزمایشات اتمی و هسته ای می باشد. تشعشعات خطرناک و خاکستر های اتمی ناشی از آزمایشات اتمی که تا شعاع صدها و یا هزاران کیلومتر به اطراف پراکنده می شود، باعث بسیاری از بیماری ها می گردد. هر چند هم اکنون برای منع آزمایشات اتمی از طرف مراجع صلاحیتدار جهان تلاشهای گسترده ای انجام شده، اما عملا با نقض این قوانین توسط برخی از کشورها، محیط زیست بیش از پیش آلوده می شود.

یکی از مسائل این است که با زباله های اتمی چه باید کرد؟ اشعه ای که از این مواد ساطع می شود، فقط در زمان حاضر خطرناک نیست، بلکه ممکن است در تجدید نسل نوع بشر آثار ویرانگری داشته باشد. یکی از روش های علمی دفع زباله های اتمی، قرار دادن زباله در بسته هایی از سرب و بتن و فرستادن آنها به قعر اقیانوسها است که خود آثار منفی بی شماری را به دنبال دارد.

 

4 – گیاه چگونه از خود دفاع می کند؟

یکی از مواردی که همواره موجب تعجب و کنجکاوی مردم به ویژه چوپانان می شود، این است که چرا گیاه خوارانی نظیر گوسفند هنگام تغزیه، جوانه های درخت و برگهای تازه را ترجیح می دهد و پس از این که تعدادی از برگهای یک درخت را بلعید، به سراغ درخت دیگری می رود و گاهی حتی برخی از درختان را نادیده می گیرد.

تحقیقات انجام شده در سال های اخیر نشان داد هنگامی که برگهای درختی توسط حیوان بلعیده می شود، درخت نوعی مواد تولید می کند که موجب بد مزه شدن برگ آن می شود. این مواد بد مزه باعث می شود که حیوان درخت را رها کرده و به سراغ درخت دیگری برود. این روشی است که گیاه برای حفظ و بقای خود بکار می برد. علاوه بر آن تحقیقات انجام شده روی گلها نشان می دهد که گل نیز در مقابل آوای خوش، جلوه ی بهتری دارد. رشد و شکوفایی گل هنگامی که آوای خوش و موزون در محیط پخش می شود، متفاوت از زمانی است که اصوات ناهنجار و ناموزون پخش می شود.

 

5 -  گربه ای که عصیان کرد

شخصی به خانه ای جدید نقل مکان کرد. در زیر زمین خانه یک آب گرم کن قرار داشت و آنجا را به محیط گرمی تبدیل کرده بود. قبل از سکونت در خانه جدید، یک سری تعمیرات جزئی از جمله چفت و بست درب ها و تعویض شیشه های شکسته انجام داد. هوا رو به سردی گذاشت و صاحب خانه بعضی از دریچه ها و پنجره هایی را که برای تهویه هوا در تابستان باز بود، محکم بست. وی چنین تعریف کرد:" در یک غروب پائیزی که سوز سرما آزار دهنده بود، وارد خانه شدم. گرمای ملایم محیط خانه لذت بخش بود. خانم و بچه ها سر حال و مشغول انجام امور عادی بودند. صدای بلند گربه ای کمی غیر عادی به نظر می رسید. وارد اتاق خواب مشرف به حیاط شدم و روی تخت دراز کشیدم. داد و فریاد گربه هر لحظه بیشتر می شد. چشمهایم را بستم تا دقایقی بخوابم. اما صدای آزار دهنده گربه که حالت ناله نیز از آن احساس می شد، مانع خواب شد. گربه دائماً از روی دیوار و حیاط و بالکن در حرکت بود.

دقایقی بدین منوال گذشت. گربه آرام نبود و دیگر نمی توانستم صدای آزار دهنده اش را تحمل کنم. به بالکن رفتم و به گربه خیره شدم. گربه نیز به من خیره شد و همچنان سر و صدا می کرد. به طرف گربه که روی دیوار بود، هجوم بردم. گربه کنار کشید و به بام خانه ی همسایه فرار کرد. آسوده شدم و به اتاق برگشتم. گربه هم برگشت و در مقابل شیشه اتاق ایستاد و خیره به من نگاه کرد و بطور غیر عادی داد و فریاد می کرد. دیگر خسته شده بودم و نسبت به سر و صدای گربه بی تفاوت شدم و چشمهایم را بستم.

 بین خواب و بیداری بودم که با صدای برخورد چیزی با شیشه اتاقم، همراه با صدای خشم آلود گربه از جا پریدم. نگاهم را بطرف گربه چرخاندم، همزمان گربه خود را به شیشه زد و چنان رفتار می کرد که گویی می خواهد از شیشه بگذرد و وارد اتاق شود. احساس خشم همراه با ترس تمام وجود را فراگرفت. در یک لحظه خشم بر ترس غلبه کرد و با خود گفتم"کاش تفنگی داشتم." اما تفنگ نداشتم، ولی در زیر زمین تعدادی میله آهنی و چوبی داشتم. از اتاق بطرف بالکن که گربه در آنجا موضع گرفته بود، رفتم. اینبار گربه فرار نکرد، خیره به من نگاه می کرد. حس کردم می خواهد حمله کند. اگر بطرف صورتم حمله می کرد، چه می توانستم بکنم؟ در اینجا بود که به مخترع تفنگ که نمی دانم چه کسی بوده است، درود فرستادم. همانطور که نگاهم روی گربه بود، با احتیاط بطرف حیاط رفتم تا از زیر زمین یک میله آهنی بردارم و به گربه حمله کنم. گربه فاصله اش را از من کم و کمتر می کرد و نگاه خشم آلود و صدای نعره اش مرا می ترساند. درب زیر زمین را باز کردم که وارد شوم، اما گربه زودتر از من وارد شد.

احساس کردم که از من نمی ترسد و این بیشتر آزارم می داد. گربه بطرف آب گرم کن و من بسویی رفتم که میله آهنی را بردارم. صدای گربه قطع شد. میله آهنی را برداشتم و دنبال گربه می گشتم. نه صدایی از گربه شنیده می شد و نه دیده می شد.

بهر طرف که نگاه می کردم، گربه را نمی دیدم. کارتن کنار آب گرم کن را کنار زدم، نگاهم با نگاه گربه تلاقی کرد. میله آهنی را بالا بردم که به سرش بکوبم. نگاه ملتمسانه ای داشت، اما فرار نگرد. ناگهان صدای ضعیفی به گوشم رسید، صدایی که تمام وجودم را به لرزه در آورد. لرزش بدنم از روی ترس نبود، از احساس بدی بود که نسبت به نادانی و رفتار نامناسب خود با گربه پیدا کرده بودم. بهت زده شده بودم. خشکم زده بود و دستم که میله را نگاه داشته بود، بی حرکت مانده بود. منظره ی عجیبی در مقابل چشمانم بود. دو بچه گربه، پستان مادر را می مکیدند و گربه آرام بود و به من نگاه می کرد. بیش از ده ها کتاب مفاهیم عمیق در این منظره وجود داشت.

دستم را پائین آوردم و میله را رها کردم. از برخورد میله با زمین صدایی بلند شد، صدایی که برای گربه و بچه گربه ها معنایی متفاوت داشت و عکس العمل متفاوتی نیز نشان دادند. بچه گربه ها پستان مادر را رها کرده و نگاه خود را بطرف میله انداختند و پا به فرار گذاشتند. اما گربه راحت تر دراز کشید و با صدای مئویی که در آورد، بچه هایش را از فرار بر حذر داشت. بچه گربه ها بطرف مادر بر گشتند. لحظاتی نمی دانستم چه باید بکنم. اما احساس زیبایی داشتم. با خود می اندیشدم که کاش شاعری توانا بودم و زیباترین شعر را می سرودم. کاش آهنگ سازی ماهر بودم و بهترین سمفونی را می ساختم. کاش نقاش بزرگی بوم و ارزشمندترین تصویر را می کشیدم.

اما همه ی این افکار بیهوده بود، چون شاعر، آهنگ ساز و نقاش نبودم. در یک آن فکری به ذهنم خطور کرد که از هر شعر، آهنگ و نقشی زیباتر و ارزنده تر بود. با خود اندیشیدم که :" کاش به انسان بودن خود باور و اعتماد داشتم و قبل از آنکه بخواهم اقدامی بر علیه گربه انجام دهم، می اندیشیدم که دلیل این رفتار گربه چیست و من چه باید بکنم که انسان بودن خود را زیر سئوال نبرم".

 

6 – کودکی که یتیم شد

دوست خوبی داشتم که مدتی از وی بی خبر بودم. سرزده به دفتر کارم آمد. روی مبل لم داد و آب خوردن خواست. چهره ای خسته داشت. آب را نوشید و لیوان آن را که روی میز گذاشت و گفت:"خسته ام". به چشمانش نگاه کردم و لبخند معنی داری زدم. گفت:" تعجب نکن، در این دو ساله که از مرگ فرشاد می گذرد، خیلی چیزها یاد گرفته ام و احساس نگرانی و خستگی می کنم". فرشاد شوهر خواهرش بود که در یک تصادف رانندگی کشته شد و هنگام مرگ سی و هشت سال داشت. از آن زمان قسمتی از بار عاطفی خواهر و دو فرزند وی به دوش دوستم افتاده بود.

گفتم:" خیلی کم از تو در باره ی خستگی ات شنیده ام، چطور شده که می نالی؟" گفت: "خانواده ی خواهرم مشکل مالی ندارد، از زمانی که فرشاد فوت کرده، همه ی اعضای فامیل در رفتار و گفتار با آنها مراقبند که مبادا فرزندان خواهرم احساس یتمی و کمبود کنند". گفتم:" می دانم، از تو و فامیلت هم غیر از این انتظار نمی رفت، حالا چه شده که می نالی؟"

خود را روی مبل جمع و جور کرد و گفت:" وقتی فرشاد فوت کرد، رفتم کتابی در مورد خاطرات افرادی که یتیم بزرگ شده اند، بخرم. هرچه گشتم چیزی نیافتم. با چند مشاور خانواده صحبت کردم و راهنمایی گرفتم و از دوستانی که می دانستم یتیم بزرگ شده اند، خواستم خاطرات خود را بگویند تا بدانم از چه چیزی رنج برده اند. تقریباً دانش خوبی در زمینه رفتار با کودکان یتیم فراگرفتم و با همه ی اعضای فامیل به اشتراک گذاشتم. همه سعی می کردند از این دانش گرانبها بهره ببرند و کاری نکنند که فرزندان خواهرم احساس کمبود کنند:" گفتم:" تقریباً اینها را هم می دانم، حالا بگو مشکل کجاست؟"

گفت:" دیروز فهمیدم که تمام کوشش و دانش و رعایت ما در برخورد با کودکان یتیم کافی نیست". نگرانی خود را نتوانستم مخفی کنم، گفتم:" اصل موضوع را بگو". گفت:" دیشب سر راه به خانه خواهرم رفتم. احساس کردم گریسته است. علت را جویا شدم. نخست امتناع می کرد و سرانجام با اسرار من تعریف کرد که امروز با اتومبیل خودش بچه ها را به پارک برده بود. ساندویچ و بستنی و هر چه که می خواستند، برای آنها خریده بود. به بچه ها خیلی خوش گذشته بود. در پارک بچه ها با کودکان هم سن و سال خود بازی می کردند و صدای شادی و قهقه آنها مرا به وجد آورده بود. بچه ها سرگرم بازی و شیطنت بچه گانه خود بودند که ناگهان دختر بچه ای 5 یا 6 ساله پیش آمد و خطاب به یکی از بچه ها گفت:"محسن بابا صدات میکنه" بچه ای که محسن خطاب شده بود، خدا حاظی کرد و رفت. طوری که خواهرم تعریف می کرد جمله"بابا صدات می کنه" بچه هایم را به فکر برد و از آن لحظه به بعد حوصله بازی کردن نداشتند و غمگین بودند و من احساس کمبود را بخوبی در وجودشان حس کردم و بر این کمبود اشک ریختم".

سخن که به اینجا رسید گفتم:"در زندگی همه چیز برای همه مهیا نیست و هرکسی کمبودی دارد. شرایطی که توصیف کردی، پارک، ساندویچ و اینکه با اتومبیل شخصی هم به پارک رفته بودند، برای هر کودکی حالت آرمانی دارد و تنها اینکه با شنیدن کلمه بابا بچه ها غمگین شده اند چیز زیاد ناراحت کننده ای نیست، کودکان یتیمی را در نظر بگیر که مشکلات مالی خانواده و ..." حرف مرا قطع کرد و این شعر سعدی را خواند:

 
من از بینوایی نی ام روی زرد 
غم بینوایان رخم زرد کرد


 

اینکه کودکی یتیم می شود، چیز تازه ای نیست، اما مهم این است یتیمانی که علاه بر کمبودهای ناشی از فقدان پدر، مادر یا هر دو رنج می برند، مشکلات مالی و تحقیر و هزاران مشکل دیگر چه می شود؟" قطرات اشک درون چشمانش حلقه زد و ادامه داد:"جنگها، کشت و کشتارها و هزاران رفتار خشونت بار انسان بر علیه خودش و مهمتر از همه کشتار حیرت انگیز غیر نظامیان که از قرن بیستم به این طرف سیر نجومی دارد، چگونه قابل توجیه است؟ فامیل ما بیش از سی نفر است و با صفا و صمیمیت با هم زندگی می کنیم. از نظر مالی هم امکانات خوبی داریم و تا به حال حتی یک مورد اختلاف مالی و برخورد شدید با یکدیگر نداشته ایم، با وجود این نمی توانیم کمبود یتیمی دو کودک را بطور کامل پوشش دهیم. وای به آنانکه...."

 

بخش دو - نظم جهانی یا برنامه ی پنهان جهانی

کشفیات علمی و پیشرفت فناوری قرن بیستم، به ویژه در الکترونیک و انتقال اطلاعات، افق های جدیدی را در مقابل انسان گشوده است که در آغاز قرن بیستم، حتی برای اندیشمندان نیز قابل تصور نبود. از این رو انسان امروزی بهیچ وجه با گذشته قابل قیاس نیست. ذهنیت متحول شده ی انسان موجب ایجاد یک سری تغییرات اصولی و کلی در زمینه های مختلف اجتماعی، اقتصادی و سیاسی شده است که رابطه ی بین حکومتها و مردم را نیز شدیداً تحت تأثیر قرار داده است. بتدریج اراده های جمعی جایگزین اراده های فردی شده و خواست افراد قدرتمند و حاکمان نیز جای خود را به خط مشی ها و برنامه های اقتصادی و سیاسی احزاب و گروه ها داده است. موفقیت و شکست دولتها نیز تابع کارایی یا ضعف برنامه ها و نحوه ی اجرای آنها است. بنابراین امروزه خط مشی ها و برنامه ها، مسیر حرکت جامعه و سرنوشت مردم را رقم می زنند و دولتها نیز با نقاب برنامه ها ظاهر می شوند.

مهمترین مسئله ای که در برنامه دولتهای امروزی قابل مشاهده است، این است که برنامه ی ارائه شده از طرف هر دولتی، گذشته از توجه به امکانات داخلی، تحت تاثیر برنامه های سایر دولتها تدوین و اجرا می شود. سمت گیری برنامه ی یک دولت به بخشی خاص مثلاً کشاورزی یا نظامی موجب می شود سایر دولتها متناسب با آن برنامه ریزی کنند. افزایش یا کاهش بودجه نظامی یک کشور، دیدگاه بودجه نویسی دولتهای همسایه را – به ویژه اگر رابطه ی خصمانه داشته باشند – تغییر می دهد. بنابراین قاعده ی کلی برنامه ریزی دولتها تحت تأثیر یک سری قوانین نانوشته ی جهانی است که مشخص کننده محدودیت های تحمیلی به دولتها است و همین محدودیت ها مسیر حرکت جامعه را تعیین و سرنوشت شهروندان را رقم می زند.

دولتها مانند نوازندگانی هستند که از پیش مشق آهنگی که باید بنوازند، نوشته شده است. مهارت دولتها در نحوه ی نواختن و سازی که انتخاب می کنند بی تأثیر نیست، اما در انتخاب و تغییر مشق آهنگ، اختیار چندانی ندارند.  

تمام نلاشهای اندایشمندان، مصلحین بزرگ و مکاتب مختلف سیاسی، اجتماعی و اخلاقی و حتی ادیان و اعتقادات مذهبی در این جهت بوده که قواعد کلی حاکم بر جامعه انسانی را تغییر دهند. به عبارت دیگر تا مشق آهنگ جهانی تغییر نکند، آهنگ جدیدی نخواهیم شنید. از طرف دیگر مجموعه ی تمام برنامه های دولتها نیز به نوبه ی خود، تابع و تحت تاثیر یک سری قوانین حاکم بر نظام هستی و کنش بین اجزای آن است. امروزه تإثیر متقابل رویدادها در برنامه ریزی دولت ها از چنان اهمیتی برخوردار است که وقوع یک رویداد(مثلاً بروز یکنوع بیماری یا خشک سالی) در یک کشور آفریقایی، برنامه های دولتهای اروپائی و آسیایی را تحت تاثیر قرار می دهد.  این تأثیرات به قدری مهم و اساسی است که می توان ادعا کرد، یک برنامه کلی و نانوشته و پنهان و در عین حال پویا در سطح جهان وجود دارد و همه ی دولتها – خواه و ناخواه – برنامه ی خود را متناسب با این برنامه ی جهانی تدوین و اجرا می کنند. لذا موفقیت یا شکست برنامه ی هر دولتی تابع میزان هماهنگی آن با برنامه ی پنهان جهانی است.

 


کلمات کلیدی: فلسفه و متافیزیک


نوشته شده توسط مهدی 86/12/16:: 11:33 صبح     |     () نظر

کلمه "اگزایمر" از عبارت "دیمر تحریک شده" بدست آمده است که بدین معنی است که یک مولکول دو اتمی وقتی در حالت تحریکی واقع است پایدار است و در حالت پایه ناپایدار است. چنین مواردی مشخصا عباتند از هالوژنهای گاز نادر مانند ArF ، KrF و XeCl. اگر نمودار انرژی بر حسب فاصله بین مولکلی را برای حالت پایه یک مولکول معمولی رسم کنیم منحنی با یک انرژی مینیمم در حالت جدایی در حالت پایه مولکول بدست می‌آوریم. چنین منحنی‌هایی را می‌توان برای حالتهای تحریکی بدست آورد. ولی برای دیمرها گر چه حالتهای تحریکی دارای مینیمم است ولی حالت پایه دارای مینیمم نیست.

img/daneshnameh_up/c/cd/EX2A.jpg

ایجاد جمعیت معکوس

بطور وضوح در حالت تعادل مولکولهای کمی در حالت پایه وجود دارند و مولکولها ناپایدارند. از اینرو نمی‌توان تحریک را مستقیم از حالت پایه بدست آورد. چندین امکان برای تحریک غیر مستقیم در تخلیه وجود دارد. برای مثال در ArF مراحل زیر اتفاق می‌افتد. ابتدا برخورد الکترونی داریم:


e + F2 ? F- + F


یونهای منفی با یونهای مثبت موجود مولکول تحریک شده را تولید می‌کنند:

*(Ar+ + F- ? (ArF


با وجود این راه غیر مستقیم ، چنین واکنشهایی می‌تواند در تحریک کردن مولکولهای دیمر بسیار مؤثر باشد. به دلیل جمعیت کم در حالت پایه ، جمعیت معکوس به راحتی حاصل می‌شود. حتی وقتی که لیزر در حال کار است جمعیت حالت پایه خالی باقی می‌ماند، به دلیل آنکه حالت پایه ناپایدار است. به محض آنکه مولکول در حالت پایه قرار می‌گیرد اتمها به سرعت از یکدیگر جدا می‌شوند و مولکول تجزیه می‌شود.

فرآیند دمش

برای دمش این لیزرها تخلیه الکتریکی ، پرتوهای الکترونی و حتی پرتوهای فوتونی بکار می‌روند، گر چه در لیزرهای تجارتی معمولا از روش تخلیه الکتریکی استفاده می‌شود. دمش بسیار قوی به منظور ایجاد واکنشهای فوق مورد نیاز است که منجر به عمل لیزر به صورت ضربانی می‌شود. تجهیزاتی مانند آنچه در لیزر ازت به منظور دمش لیزر مورد نیاز است. بعضی از مواقع با استفاده از پرتوهای ماوراء بنفش و یا پرتوهای ایکس گازی محفظه تخلیه ابتدا کمی یونیزه می شود که تخلیه الکتریکی را بعدا سرعت می بخشد. غالبا تجهیزاتی نیز به منظور تعویض نوع گاز و تغییر طول موج لیزر نیز ساخته می‌شود. در هر صورت ضروری است بطور منظم گاز داخل محفظه لیزر تعویض شود تا از کاهش و تغییر خروجی لیزر ممانعت شود. لازم به توضیح است که بعضی از این مواد بخصوص گاز فلوئور سمی است.

img/daneshnameh_up/f/f0/eximer-laser-2.jpg

توان و بازه فرکانسی

تعداد نسبتا زیادی لیزرهای اگزایمر ساخته شده‌اند که ناحیه طول موجهای 120 تا 500 نانومتر را در بر می‌گیرند. بعضی از آنها به خصوص XeF و KrF دارای کارآیی مؤثر 15-10% می‌باشند. توان ماکزیمم تا 1 ژول با توان متوسط حدود 200 وات قابل حصول است. چنین ضربانهای با توان بالا به خصوص جهت دمش لیزرهای رنگی مورد نیاز است.


کلمات کلیدی: اپتیک


نوشته شده توسط مهدی 86/12/4:: 8:24 عصر     |     () نظر
<   <<   11   12   13   14   15   >>   >