شکل 1
سپس در بیرون انفجار با یکدیگر ترکیب شده و بخشی از سرعت خطی، Vc آنها به اسپین تبدیل میشود و هنگامی که چند CPH در کنار یکدیگر قرار گیرند، فوتون بوجود میآید (شکل 2) که نتیجه آن تولید امواج الکترومغناظیسی یعنی انتقال انرژی است. در نهایت با تبدیل این انرژی به ماده و پاد ماده، ذرات بنیادی تولید می شوند و هستهها و اتمها بوجود میآیند .
شکل 2
دو باره به شکل 1 باز میگردیم. همانطور که در شکل مشخص شده چگالی CPH بعد از انفجار بزرگ در نقاط مختلف یکسان نیست و این موضوع باعث انحراف جهان از مختصات کروی میشود. اما موضوع بحث درون آن حلقة بیضوی میباشد. همانطور که در شکل پیداست، پس از انفجار بزرگ کلیه سی. پی. اچ. ها به سرعت از میدان گرانش تولید شده از خودشان خارج می شوند. اما اتفاقی که میافتد تخلیه کلی مرکز گرانش از سی. پی. اچ. است که منجر به از بین رفتن گرانش در نقطهای از فضا میشود که این موضوع با تعریف گرانش بوسیله نظریه سی. پی. اچ. که گرانش جریان دائمی میان اجرام میباشد و در همه جا وجود دارد، که منجر به ناتوانی بشر در حذف نیروی گرانش و تأثیر آن در آزمایشهای عملی میباشد، مغایر است. پس باید تعدادی از سی. پی. اچ. ها به مرکز گرانش باز گردند و میدان گرانشی بوجود آورند و موجب جذب اجرام بطرف یکدیگر شوند.
در نظریه سی. پی. اچ. بعد از انفجار بزرگ و شکل گیری اجرام و فروریزش ستارگان بر اثر گرانش، در نقطه ای از فضا مجدداً سیاه چالهای جدید بوجود میآید و با ادامه در سقوط اجرام درون سیاه چاله ی مذکور، چگالی سی. پی. اچ. ها افزایش یافته و دوباره یک سیاه چاله مطلق شکل میگیرد، که هر چیزی را که در حوزه گرانشی آن قرار داشته باشد میبلعد. بدین ترتیب مجدداً چگالی سی. پی. اچ. ها در سیاه چاله افزایش مییابد و شرایط بحرانی ایجاد می گردد و انفجار بزرگ دیگری رخ میدهد و جهان دیگری بوجود میآید.
حال اگر بدانیم در چه شرایطی و با چه چگالی از سی. پی. اچ. انفجار بزرگ رخ میدهد میتوانیم لحظه تولد یک جهان جدید را تخمین بزنیم.
پس با توضیح فوق میتوانیم نتیجه بگیریم که هر جهان، انفجار بزرگ (Big Bang) مختص خود را دارد. حال اگر بپذیریم که تعداد کل CPH های هستی ثابت است و هیچ CPH از بین نمیرود و متولد نمیشود، به این نتیجه خواهیم رسید که انفجار بزرگ و تولد جهانها تا بی نهایت نمیتواند ادامه پیدا کند چرا که در لحظهای چگالی باقی مانده در مرکز هستی به حد انفجار بزرگ نمیرسد و دیگر جهانی متولد نمیشود.
حال اگر به مطالب فوق نگاهی دوباره بیندازیم، متوجه میشویم که لحظه مشترک هر جهان، لحظة وجود یک سیاه چاله مطلق آماده انفجار است. پس میتوان با بررسی سیاه چالهها راهی به جهان دیگر که قبل یا بعد از جهان خودمان متولد شده پیدا کنیم
حال سؤالی که ما را به نظریه سیاه چالهها (سیاه چالهای در سیاه چاله دیگر) رهنمون ساخته این است که آیا ما در یک سیاه چاله قرار داریم؟
برای پاسخ به این سؤال به نظریه تورم نگاهی میاندازیم و نیز اینکه جهان ما با شتاب زیادی در حال انبساط است. تنها جریانی از گرانش ضعیف میان ما اجرام بر قرار است. دیگر اینکه شعاع دوران رو به افزایش است، پس در میدان گرانش جذبی یک سیاه چاله قرار نداریم.
هدف از بیان این بحث این است که به این نتیجه برسیم که دلیل انبساط جهان علاوه بر حرکت دورانی و خطی اجرام درون جهان و خمیدگی فضا ـ زمان، جهان ما به دلیل وجود جهان های دیگر مجبور به انبساط است و شاید آن انرژی را که ما انرژی تاریک مینامیم، امواج الکترومغناطیسی متولد شده از یک انفجار جدید باشد که باعث این انبساط میشوند.
بدلیل وجود نیروی گرانشی میان جهانی با جهان دیگر میتوان سیاه چالهها را مرکز نیروی گرانشی و دروازه ورود و خروج از جهانی به جهان دگر فرض کرد.
در پایان به عقیدة نگارنده، این هستی ناشی از یک انفجار بزرگ نمیباشد بلکه هر جهانی در این هستی متولد یک انفجار است، و هر جهانی با توجه به سرعت خطی خاص خود که ناشی از زمان تولد آن نسبت به دیگر جهانها است زمان خاص خود را خواهد داشت و با چنین فرضی می توان زمان خاص هر جهانی را و در نتیجه شتاب تورم خاص آن را بدست آورد و بدنبال نقاط مشترک آن با جهان خود باشیم تا بتوان از جهانی به جهانی دیگر رفت.